part 28

1.6K 178 125
                                    

نزدیکای ظهر بود. جیمین به همراه هوسوک و تهیونگ توی هتل منتظر یونگی بودن که هنوز نرسیده بود.
لیسا که خیلی از تهیونگ خوشش اومده بود باهم دیگه یه گوشه نشسته بودن و بلند بلند میخندیدن.
هوسوک و جیمین هم با نامجون گپ میزدن.
بعد از مدتی یونگی بالاخره به هتل رسید و وارد شد. تهیونگ نگاهشو چرخوند و با دیدن یونگی ذوق کرد. تهیونگ خیلی گروه فاکس و مخصوصا یونگی رو قبول داشت و وقتی جیمین پیشنهاد کار توی فاکس رو داد بدون هیچ معطلی ، کار توی شرکتی که بود رو ول کرد تا با جیمین به فاکس بیاد و البته هوسوک هم از اینکه میتونست بیشتر جیمین رو ببینه و بهش نزدیک باشه خوشحال بود.
یونگی با بیخیالی خاصی اومد و نشست درحالی که گوشی توی دستاش بود و درحال چک کردنش بود. تهیونگ و لیسا هم به سمتشون رفتن و همه دور هم جمع بودن.
یونگی بعد از چند دقیقه سرشو بالا آورد و به همشون نگاهی انداخت
- خب میشه دوستاتو بهمون معرفی کنی

جیمین اشاره ای به تهونگ کرد
+ تهیونگ ، مهندس خودرو و عیب یاب ، تنظیم کار موتور و باطری خودرو ها

بعد اشاره ای به هوسوک که کنارش نشسته بود کرد
+ ایشونم هوسوکه ، دستیار اصلیم ، هماهنگ کننده واردات قطعات ، کارشناس سوخت رسانی و البته طراح نیترو مثل خودم

لیسا آهی کشید
/ آه چقدر خفن.... من که خیلی باهاتون حال کردم. بینظیره

یونگی لبخندی زد. تقریبا کل مکانیک هاشو اخراج کرده بود و باید با همینا پیش میرفت و مشکلی هم نداشت. این مدت که جیمین کارهارو به عهده داشت همه چی خوب پیش میرفت پس حالا که دستیارای خودش اینجان بهتر هم هست ولی اون حس وحشی درونش همیشه دوست داشت آدمای جدید رو اذیت کنه!
- به هرحال تا کارتونو نبینم خیلی با این حرفا تحت تاثیر قرار نمیگیرم!

هوسوک البته دل خوشی از یونگی نداشت و حس میکرد که یه چیزی بین اون و جیمین هست. چندباری اونارو دیده بود و خیلی دوست داشت از الان حرصشو دربیاره
= البته تو که از تعمیرات چیزی نمیفهمی که بخوای نظر بدی!

تهیونگ سریع آب دهنشو قورت داد و پرید وسط حرفشون
/ نه....منظورش اینه که.... ما همیشه بهترینمونو انجام میدیم. پس جای نگرانی از طرف شما نیست....

یونگی با هوسوک چشم تو چشم بود و انگار میخواستن همو بکشن. جیمین که دید همه سکوت کردن گفت
+ خب دیگه. ماشینای پایین که برای مسابقه های این هفتست همشون نابود شدن باید بریم بهشون نگاهی بندازیم و کمی هم روشون کار کنیم. پاشید بچه ها.

اون سه تا بلند شدن و به سمت گاراج رفتن. وقتی رفتن لیسا با چشم غره ای به یونگی گفت
/ رئیس جان میشه یکم مهربون تر برخورد کنی؟ مگه خودت نگفتی بیان؟
- خب که چی؟ هنوزم باید خودشونو ثابت کنن.
/ اونا زیردستای جی پارکن
- جی پارک  جی پاک... بسه دیگه. من هنوزم باورم نشده اون پسره جی پارکه!

Dark Race 🔞 (yoonmin) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora