از سره جام بلند شدمو دفترمو برداشتمو موهامو دادم پشت گوشم و رو به زين گفتم-تو نميايى؟زين بلند شد و اونم دفترشو برداشت و گفت-نه من يه كلاس ديگه دارم !
-اوكى!
اينو گفتمو قبل از اينكه نگاهم به اون دوتا برادرا بيافته از كلاس رفتم بيرون و رفتم سمت كمدا!
دره كمدو باز كردمو كتابامو گذاشتم توش و دستمو تكيه دادم به كمدا و نفسمو فوت كردم !فاككك!اومده بودم مدرسه يا سالن مد؟بچه هاى اينجا چرا انقدر هاتن؟(بچم قاطى كرد😂)دره كمدو محكم بستم
-فاك....
و تا خواستم برم سمت راست پق خوردم به يكى و حس كردم كه دارم از عقب ميافتم كه لباس طرفو چنگ زدمو گرفتمش اونم از پشت گرفتم!اروم سرمو از بدنش اوردم بالا!فاك...خب شلوار جين يخى...فاك خب...تيشرت سفيد...فاك خب...سرمو اوردم بالا!يه كلاهم كه سرش بود!
تنها حرفى كه به دهنم اومد اين بود-ها؟ببخشيد!
و از طرف جدا شدم ولى اون هنوز دستش دور كمرم حلقه بود(ول كننننن-____-)
-هرى بودى ديگه؟
و دستشو از دورم باز كردم
پسره پوزخند زدو گفت-نه ادواردم!(ژان ژان❤️-❤️)
-خب باشه ببخشيد!
ادوارد-بيشتر حواست جمع كن!
-گفتم ببخشيد!
ادوارد-نميبخشم!
اخمامو كردم تو هم-به عنم كه نميبخشى!(😂)پسره ى خودشيفه ى زشت!
و رومو كردم اونور كه صداى خندش بلند شد
برگشتم سمتشو از روى حرسم(حرص؟هرس؟هرص؟:|) گفتم-مثله خر ميخندى بزغاله!نخند كر شدم از صداى نكره ات!
ادوارد لبخندشو نخوردو يه پوزخند زد كه روى يه گونه اش رفت تو!اوه ماى گاد چال!(خودم مرد مساسكسسسج:|)
ادوارد-نگوووو!لبخند من زشته كوچولو؟
داد زدم-شبيه وزغ ميخندى البته فكر نكنم وزغ بتونه بخنده تو وزغ پيشرفته اى!
رومو كردم اونورو داشتم ميرفتم كه ادوارد گفت
-تو هم تازه وارده حال به هم زنى!
انگشت فاكمو(😂)به سمتش گرفتم و رفتم تو يه راهروى ديگه
خب...حالا چه گوهى بخورم؟اينجا كافه نداره؟نه بيا و نداشته باشه!به دورو ورم نگاه كردم كه كافه رو ديدمو به سمتش رفتم تا يه قهوه بگيرمو بخورم!
قهوه ام سريع اماده شد كه برداشتمشو روى صندليايى داخل كافه نشستم!اصلا حوصله ى بيرون رو نداشتم سريع هم ميخواستم بخورم و برم(:|😂)
نشستم روى صندلى و پامو انداختم روى پامو ليوان قهوه امو برداشتمو يه قلپ ازش خوردم كه يهو يه صدايى از بالا سرم گفت
-ببخشيد اينجا جايى كسيه؟
سرمو اوردم بالا به صورت طرف زل زدم و گفتم
-نع برا چى؟
پسره صندليو كشيد عقبو خودش نشست
-چون ميخوام كنارت يه قهوه بخورم!
- :|
پسره يه قلپ از قهوه اش و خوردو گفت-تازه به اين مدرسه اومدى؟
-اوهوم!
پسره-سال سومى اى ديه؟
-نععع!من سال اوليم ^-^
تا اينو گفتم پسره قهوه اش پريد تو گلوش و به سرفه افتاد كه منم زدم پشتش
بعد چنتا زدن پشتش دستشو اورد بالا كه گفتم
-خوبى؟:|
پسره-دست محكمى داريا!تمام محتوايت شيكمم اومد تو حلقم:|اره خوبم
خنديدم كه پسره به چشمام زد زل
پسره-اصلا بهت نمياد كه سال اولى باشى
-يعنى بيشتر ميزنم؟:|
پسره-نهههه!منظورم اينه كه....
يكم با انگشتاش ور رفت و بعد گفت-از هم سناى خودت خوشگل ترى!(😍😂)
-هميشه خود شيرينى ميكنى؟:||||
پسره-خب واقعيتو گفتم!
خنديدم
پسره-خنده ى قشنگيم دارى!
-اين ديگه الكى بود!
پسره-من هميشه سعى ميكنم واقعيت بگم و تو واقعا لبخند قشنگى دارى!
لبخندى زدم!جالبه!هميشه سعى ميكنه واقعيتو بگه!هه!
دستمو اوردم جلو كه دستش تو دستم قرار گرفتو با هم دست داديم
-اريس لئونارد
پسره-ليام پين
و دستمو فشرد و لبخند زدو گفت
-اميدوارم دوستاى خوبى با هم بشيم!
يهو يه صداى از كنارم گفت
-هه!از جام بلند شين بينم!
سرمو اوردم بالا و به دخترى نگاه كردم كه يه دامن كوتاه كه به باسنش ميرسيد و صورتى رنگ بود با يه نيمتنه صورتى پوشيده بود با يه كفش پاشنه بلند صورتى و دست به كمر ايستاده بود!ببخشيد؟سالن مده؟اومده بده اينجورى لباس پوشيده؟:|
ليام به دختره نگاه كردو قيافشو چپكى كردو پوفى كرد
-ببخشيد؟منظور؟
دختره كه با گروهى از دوستاش بود سرشو برد عقبو با دوستاش خنديدن و گفت
-آليساا!شنيدى چى گفت؟
دخترى كه فهميدم اسمش اليساس-اوه اره !و خنديد
دختره-اينجا جاى ماست!شما ميتونين بلند شين!
عصبى شدم!از جام بلند شدمو گفتم
-مگه اينجارو خريدين؟ها؟اينجا هر بنى بشرى ميتونه بشينه!
دختره-اوه اوه!گنده تره دهنت حرف ميزنى تازه وارد!اون بعله تازه واردى ديگه!نميدونى!ليام جاااان ميتونه براتون توضيع بده
ليام از جاش پاشيد-اعصاب خورديتو سره اريس خالى نكن اليزابت
اليزابت كه انگار تعجب كرده بود-ها؟مننن؟من عصبانى نيستم!و سرشو اورد نزديك
-دوست پسر قبليم!
فاك:|حالا اينا دعوا دارن به من چه؟عجب چيزى خورديم با ليام حرف زديما:|
دختره برگشت سمتم-و تو!ياد بگير كه با دوست پسر قبليه يكى لاس نزنى!
نزديك بود از تعجب بميرم-هااا؟لاسسسس؟
همه دورمون جمع شده بودن!
ليز(اليزابت)-ميدونى؟زشته كه با پسرى كه هنوز عاشق دوست دختر قبليشه لاس بزنى
به ليام نگاه كردم!دهنش باز مونده بود و يه جورى نگاه ميكرد كه ادم به صورتش نگاه ميكرد انگار داشت ميگفت-داره كس ميگه:|
شيطونه ميگفت بزنم تو دهنش-ميدونى!زياد مالى هم نيستى كه كسى عاشق بشه كوتوله!خو راست ميگم كوتوله بود!با اين كفش ٥سانتى كه پوشيده بود تازه هم قد من شده بود:|
مثله اينكه بهش بر خورده بود-كوتولههه!؟و خواست به سمتم هجوم بياره كه يهو يكى از پشت گرفتش!
_____
فيلا كه پارتا ويو كم داره و كسى به ريدينگش فف رو اضافه نكرده:| ولى ما پيش ميريم:|👊🏻
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...