اروم زبونشو(:|)روى لبم كشيد كه حس كردم الانه بالا بيارم(-_-)
هولش دادم عقب كه لباش از روى لبام رفت كنار
-فكر نميكنى ٧ دقيقه تموم شد
اينو گفتمو سريع رفتم به سمت در و خواستم دستگيره رو بكشم كه دستمو محكم گرفت و كشيد و دوتايى افتاديم روى تخت
"كريس!"
ميشه گقت مچ دستم كنده شد!
كريس همين طور كه دوتا پاش دور من بود نزديكم شد و گفت-حتى يه دقيقه هم نگذشته بيبى (:|) تازه ... ما ميتونيم بيشتر از ٧ مين اينجا بمونيم
و بعد لبشو گذاشت روى لبم و خيسيه زبونشو حس كردم
پسش و الان جامون جابه جا شده بودو من روش بودم-ببين كريس...من...
كريس دستشو اورد بالا و موهامو داد پشت گوشم...فاك من نميتونم دل اين پسرو بشكنم اون خيلى خوبه(عر:|)
به چشماش زل زدم و بعد گفتم-الان زوده
تا اينو گفتم سريع از روش پاشدم و از در اتاق رفتم بيرون
كريس-منظورت چيههه؟
درو بستم و از پله ها رفتم پايين كه صداى باز شدن در و شنيدم و صدا زدنم-اريسسسس؟
سريع از خونه رفتم بيرون و تو باغ پشت خونه بين جمعيت بوته و درخت ها قايم شدم و كريسو ديدم كه از خونه اومد بيرون
كريس-اريس...
به دورو بر نگاه كرد و يهو به سمتم اومد. فاك نگو ديدم؟
پشت درخت خودمو قايم كردم كه صداشو شنيدم-اريس ميدونم اونجايى
زمزمه كردم-فاك
و از پشت درخت اومدم بيرون
*****
*كريس*
قيافش شبيه اين بچه معصوما كه كار بدى كرده بودن شد سرشو انداخت بود پايين و پاهاشو تكون تكون ميداد
بهش نگاه كردم و چونشو اوردم بالا
تو چشمام نگاه نكرد كه بهش گفتم-ببين اگه نميخواى و الان زوده مشكلى نيست
تا اينو گفتم زود پريد بغلم-مرسى
*****
*اريس*
از بغلش در اومدم كه دستمو گرفت و گفت-بيا بريم داخل و وانمود كن هيچ اتفاقى نيوفتاده.
لبخند زدمو باشه اى گفتمو رفتيم داخل كه يكى از پسراى همون جمعى كه توش ٧ مين رو هوا بازى ميكرديم داد زد-چى شدددد؟
كريس يه نگاه به من كردو بعدش داد زد-يه موش اومد تو اتاق اريس ترسيد و در رفت منم دنبالششش
پسرا داد زد-فاااااك. چيزيش نشد؟
كريس داد زد-نهههه خوبه
يه نگاه به كريس كردم و سعى كردم نخندم-چ...چى؟
و از خنده منفجر شدم
كريسم كه سعى ميكرد نخنده گفت-چيهههه؟مرگ نخند
خندم شدت گرفت-ي...يه موش اومد...تو اتاق؟
و از خنده پوكيدم-اوه خداى من
كريسم باهام خنديد-خو چى ميگفتم تو اين موقعيت؟
بعد از خنده سرمو اوردم بالا كه با هرى چشم تو چشم شدم كه اخم غليطى روى پيشونيش بود. هم...؟
******
صداى حال به هم زن زنگ گوشيم شروع شد و تا خواستم پتو رو بزنم كنار نور افتاب دقيقا خورد تو چشمم كه سريع پتو رو كشيدم رو سرم
-فاككك واقعااا؟
و با دستم دنبال گوشيم گشتم كه يهو يه چى رو هل دادمو
پق. اهان! كيرم دهنش گوشيم افتاد!
-فاككك كجايى تو كوچولويى عوضى؟
دستمو بردم پايين تخت و داشتم دنبالش ميگشتم. يكم ديه خم شدم
-كجايى؟
كه يهو ليز خوردمو پق از روى تخت با مه افتادم و هم كردم يه چى زيرم له شد
اداى گريه در اوردم و دستمو زيرم كردمو گوشيمو در اوردم. هرى؟ گوشى رو گذاشتم دم گوشم
-ازت متنفرم
هرى-ها؟
چشمامو مالوندم-با تو نبودم. البته ميشه گفتم با تو بودم آخه كى الان زنگ ميزنه...؟امم...ساعت چنده؟
هرى-خواب بودى؟اوه البته از صدات معلومه. ساعت ٦:٤٩ دقيقس. ببخشيد
خميازه كشيدم-حالا زيادم مهم نيست. امم... كارى داشتى؟
هرى-امم اهانن اره ميخواستم بيايى خونمون
-برا چى احيانا؟:||||||
هرى-ميخواستم باهام يه درسو كار كنى شنيدم تو ادبيات اينگليسى خيلى خوبى
-ميدونى كه منو تو ترمامون فرق ميكنه و ممكنه من چيزاى تورو ندونم
هرى-يعنى نميايى كمكم؟
موهامو دادم عقب-امم...كى بيام؟
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...