لعنتى!ساعت چنده؟

963 113 2
                                    

دستشو فرو كرد تو موهام كه دستمو گذاشتم روى بازشو فشار دادمو كه هريى يهو لباشو از روى لبام برداشتو به صورتم زل زد و دهنش باز مونده بود منم دستمو گذاشتم جلوى دهنم
هرى دستشو كرد تو موهاش-من...من واقعا متاسفم..
صورتمو كج و كوله كردم-اشكال نداره پيش مياد...و دستمو كردم تو موهامو موهامو دادم عقب
هرى-ببين اريس من واقعا...
انگشت اشارمو گذاشتم روى لبش-ساكت!و انگشتمو برداشتم
-گفتم مهم نيست!تو الان تو وضعيت بديى هستيو يهو يه چيزى يادم اومد و جيغ زدم-فااااااااااااااااكككك
و از جام بلند شدم!ساعت چندهههه؟
هرى-چى شديى؟يعنى چى ساعت..فاككك ساعت چندهههه؟و به ساعتش نگاه كردو داد زد-٩:٣٠عههههه
و اونم از جاش بلند شد
هرى-من بايد برم
-منم بايد برم!
و سريع از هم جدا شديم
*****
سريع لباسمو دراوردمو رفتمو شير پاكنو دراوردمو سريع ارايشمو پاك كردمو دوويدم و لباس مشكيه كه بالا تنه اش صاف بودو بنداى كلفتى داشتو بلنديش تا روى زانوم بود!نشستم و يه رژ قرمز-صورتى زدم و يه ريمل و تموم نميخواستم زياد اونجا ارايش داشته باشم
سريع كفشايى پاشنه بلند مشكيمم پوشيدم و رفتم سوار ماشين شدمو روندم به ادرسى كه مامانم برام اس كرده بود
****
همون اول كه وارد شدم خانمى كه فكر كنم اسمش آنه بود به سمتم اومد و باهام روبوسى كردو گفت-وايى عزيزم اريس چقدر بزرگ شدى!چقدر زيبا!
تنها چيزى كه داشت تو ذهنم ميگشت اين بود-من كى اينو ديده بودم؟:|(يعنى سوال هميشگيه منه😹)
-اا!اره ديگه!
يهو يه مرد از پشت سرش در اومد و با من دست داد كه فكر كنم اسمش دسموند بود
دسموند-خوشحالم كه دوباره ديدمت اريس!
-آآآ منم!
يهو صداى تايرايى ماشين اومد كه آنه رفت سمت درو گفت-پسراى منم اومدنننن!
رفتم كنار مامانم وايسادم كه زد به بازوم-كجا بودى؟دير اومدى
زير لب گفتم-خودت ميدونى!تازه بايد ١٠هم برم!
مامانم-غلط ميكنى
-ميرم
يهو دره خونه باز شدو قامت دو تا پسر نمايان شد و تنها حرفى كه از تو دهنم در اومد اين بود-وااااات؟
هريو ادوارد-اريسس؟
_____
ديدارو حال ميكنيع?^~^

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now