زندگى من به تو هيچ ربطى نداره

504 48 9
                                    

‎لبخند شيطنت آميزى زدم
‎ول ول ول! اقاى استايلز حسودي ميكنن؟بزار ببينم چقدر ميتونن خودشونو نگه دارن؟
******
‎*هرى*
‎دستم و محكم مشت كردم و گوشى رو توى دستم فشار دادم كه نايل دستشو گذاشت روى دستم-هى مرد اروم باش الان گوشى رو بازم ميشكونى!
‎نفسمو فوت كردم بيرون و گوشى رو گذاشتم روى ميز و به پايين نگاه كردم
‎-اوه نه
‎اينو نايل گفت كه سرمو اوردم بالا و به اونا خيره شدم!نه نه نه نه!
‎ايان سرش تو گردن اريس بودو داشت گردنشو ميبوسيد و اريسم ميخنديدم!اين زياديه!اين واقعا زاديه!
‎سريع گوشيمو برداشتم و شروع كردم
‎-خوشت مياد؟
‎-واقعا لذت ميبرى يه عوضى دارى لمست ميكنه؟
‎سند كردم و موهامو به هم ريختم
‎نايل گرفتم-اروم باش
‎-نميتونم
‎گوشيم صدا داد
‎اريس-اوه!نياز نبود انقدر عصبى بازى در بيارى!اصلا براى تو چه اهميتى داره من با كيم؟اصلا به تو چه؟
‎سريع تايپ كردم-الان بهت نشون ميدم ربطشو
‎و از روى ميز بلند شدم كه نايل خواست بگيرتم
‎-ولم كن
‎با ديدن نگاه و لحنم سره جاش وايساد
‎با قدماى بلند به سمتشون رفتم و دقيقا رو به روشونو قرار گرفتم
‎-ايان!
‎ايان سرشو از گردن اريس در اورد و گفت-اوه مرد اخه الان؟نميبينـ...عه هرى؟تو اينجا چيكار ميكنى؟نميشه...نميشه برى بعدا بيايى؟
‎-نه!
‎ايان-مرد برو ديه!
‎-ميشه از پيش اريس برى؟
‎ايان اخماشو كرد تو هم-منظورت چيه؟
‎-نميخوام تو پيشش باشى
‎ايان خنديد و بلند شد-اوه بچه فنچ پا روى دم شير نزار
‎-اگه اون دم شيره وسط راه نميزارنش كه هر كى پاش بره روش!
‎ايان هولم داد-بزرگ تر از دهنت حرف ميزنيا بچه
‎منم هولش دادم-بچه خودتى
‎اريس بلند شد-بس كنين
‎- مگه تو اينو نميخواستى؟
‎اريس-نه!من براى چى بخوام دعوا كنين!بسه!
‎ايان-نه بزار ببنيم حرف حسابه اين بچه چيه؟
‎عصبى شدم رفتم جلو و يقشو گرفتم-به كى گفتى بچه؟
‎ايان پوزخند زد-به تو
‎با اين حرفش ديه هيچى نفهميدم ضربه ى اول كه همراه با جيغ اريس بودو به صورتش زدم
‎*اريس*
‎صداى ضربه هاى هرى به ايان و ميشنيدم
‎دستمو گذاشته بودم روى گوشم نميخواستم بشنومم نميخواستم. فاك اينا همش تقصير منه
‎جيغ زدم-بسه بسههه هرى بسه!
‎هرى يه لحظه از ضربه زدن به اون دست برداشت كه زين اومد و كشيدش عقب كه ايان افتاد زمين
‎فاك!
به سرعت به سمت ايان دوويدم،اون به طور عجيبى دهنش پره خون بود!صبر كن ببينم،اون....
‎ايان پسم زد و خواست حرفى بزنه كه داد كشيد
‎اره لعنتى اره!
‎"اون فكشو شكونده بود!"
‎-واى خدايى من
‎دستمو گذاشتم جلوى دهنم. اينا همش تقصيره منه
‎تمام تنم شروع كرد به لرزيدن.
‎زير لب زمزمه كردم-اينا تقصير منه
‎هرى به سمتم اومد. خواست بغلم كنه كه داد زدم-ولم كن بابا!يعنى چى كه زديش؟مثلا ميخواستى بگى خيلى قوى تره اونى؟نه اقا احمق بودنتو ثابت كردى اصلا به تو چه كه من با كى ميپرم كى منو ميبوسه يكى دو بار بوسيديم فكر كردى يعنى چى؟اصلا دلم ميخواد با هركس بخوابم به تو چه؟
‎يكى از پشت گرفتم
‎-نه ولم كن بينم
‎برگشتم. كريس!
‎كريس-اروم باش اريس!
لبامو محكم روى هم فشار دادم و برگشتم سمتش و انگشت اشارمو زدم روى سينه اش-زندگى من به تو هيچ ربطى نداره!
-----
ول ول ول:|هرى ايز ريد:|

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now