******
*ادوارد*
اون داشت چيكار ميكرد؟دقيقا داشت با ماشين به سمت ديوار ميرفت!حتى اگه ازش متنفرم هم باشم نميتونم بزارم بميره!
بخه خاطر همين با بيشتر صداى كه ميتونست از قفسه ى سينه ام در بياد داد زدم-هرييييييييييييى!
با دادى كه زدم هرى به خودش اومد و ماشين با يه حركت ناگهانى به سمت چپ پيچيدو از ديوارى كه وسطمون قرار گرفته بودو راهامونو از هم جدا ميكرد فاصله گرفت!الان نه من اونو ميديم!نه اون منو ميديد
خب اينم گذشت!و من بايد گاز بدم(-___-)
يهو صداى تايلراى ماشينو تشويق اومد!لعنتيييى!اون بررده بود!
نههه اين غير ممكنههه!
ترمز كردم كه ماشين من كنار ماشين لعنتيش قرار ميگرفت!اى كاش ميزاشتم بميرهه!اعصبانيت جلوى چشمامو گرفته بود
*****
*هرى*
ها؟من اول شدم؟از اين اتفاق شروع كردم به قهقهه زدن كه يهو دره ماشين ادوارد باز شدو اون با عصبانيت اومد سمتم
ولى من هيچى حاليم نبود!انگار ديوونه شده بودم هى ميخنديدم
ادوارد اون به سمتمو دره ماشينو باز كردو منو از ماشين پرت كرد بيرون كه افتادم زمين
ادوارد-چرا ميخندى لعنتيييى؟
قهقهه زدم-كه تو ميبرى!
و خندم شدت گرفت
همه با تعجب به ما نگاه ميكردن
يهو ادوارد اومد بالا سرمو يقمو گرفتو اولين ضربه رو بهم زد!ولى ضربه ها رو حس نميكردمو اين باعث خنده ى بيشترم ميشد كه اونو عصبى ميكرد
ادوارد همين جور ميزد تو صورتم-چرااا ميخندى هااا؟كجاشششش خنده دارهه؟
خنديدم-چقدر اروم ميزنى كوچولو هيچى حس نميكنم و قهقهه زدم
كه با يه ضربش خون رو تو دهنم حس كردم و خفه شدم ولى يهو صداى جيغ يكى اومد-چرااا نميرين كمككككك؟لعنتيا يكى بره كمك!كشتش!
لويى رو ديدم كه از بين جمعيت خودشو بيرون كشيدو به سمت ما دوويد ولى ادوارد يه ضربه ى ديگه بهم زد كه ديدم تار شد و لويى كه داشت تكونم ميدادو تار ديدمو ديگه حرفاشو نشنيدم
_______
بعد از مدت ها عاپ كردين؟:|
چگونه بود؟^~^
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...