*****
-هوووفففف
ادوارد-خوب شدى؟
-اره اره!
تو مخم داشتم فكر ميكردم ازش بپرسم يا نه؟
-ادوارد...ميگم...تو چرا منو بوسيدى؟(گيرش انداخت😈)
ادوارد-هااا؟من بوسيدمت؟
_ادوارددددد:||||
ادوارد دستشو گذاشت روى گردنشو فشار داد-خب...يهويى بود...ببخشيد
-ببخشيد نداره!شما دو تا برادر چتونه هى زرت و زرت دلتون ميخواد منو ميبوسين كم مونده بكشين پايين بكنينم!
ادوارد- :||||||
-چيههه؟مگه من دستمالم كه ازم استفاده ميكنين؟هااا؟
عصبى شده بودم
ادوارد اومد سمتم-ببخشيد ببخشيد!
نفسمو فوت كردم بيرون-مهم نيست!من زود عصبانى شدم بيا بريم بقيه ى بازيا رو بكنيم
ادوارد-بخشيديم؟
لبخند زدم-اره!
ادوارد-بريم؟
-كجا؟
ادوارد-تونل وحشت!
******
-پشماممممم:|||||
ادوارد-درد!نگو كه از تاريكى هم ميترسى؟:|
همه يه گروه شده بوديمو اومده بوديم تو تونل!جوابشو دادم-اره😒ولى نياز نيست دوباره بوسم كنى:|
ادوارد-اريسس:|
-هاع؟:|
و بهش چشم غره رفتم يهو يه اسكلت افتاد جلوم كه جيغ زدم-كيررررر
و پريدم عقب-خررر😨
همه خنديدن
-مرگ😒🖕🏿
دستامو دور بازوهام حلقه كردم و تو خودم پيچيدم-شت...
يهو كنار يكى از ادما كه سمت چپ بود يه در باز شد و اونو كشيد داخل كه طرف يه جيغ كشيد
-شتتت
يهو يكى كه كنار من بود دقيقا براش اين اتفاق افتاد
داد زدم-شتتتتتت
پاهام از حركت وايساد ولى ادوارد متوجه نشد و به راهش ادامه دا
پاهام داشت ميلرزيد...حس ميكردم ديوارا داشتن بهم نزديك تر ميشدن...فاك بازم؟من فوبيا تاريكى دارم
يهو دره كناريم باز شد و يكى كمرمو گرفتو كشيدم تو و تا خواستم جيغ بكشم طرف دستشو گذاشت دور دهنم و جيغم خفه شد
رفتم داخل اون اتاق و محكم كوبيده شدم به ديوار اتاق كه از درد ناله كردم-اييى
چشمامو روى هم فشار دادم و بعد باز كردم و به چيزى كه رو به روم ديدم خشكم زد-هرييييى؟
______
هريع😐🤘🏻
اريس خوب ريد به ادوارد😐🤘🏻:)
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...