لعنتى!من مستم!

925 88 21
                                    

ادوارد رفت كه منم رفتم توى ماشين نشستم و چشامو يكم بستم و داشت خوابم ميگرفت كه صداى تق تقى اومد
چشامو باز كردم كه اريسو ديدم كه داره ميزنه به شيشه
درو باز كردمو پياده شدم
اريس-شنيدم ميخوايين مسابقه بدين!
چشام همين جور داشت بسته ميشد كه سرمو تكون دادم و گفتم-اره...ولى فكر كنم ببازم!
اريس-نهه!برا چى ببازى؟شنيدم خيلى خوبى تو اين كار!
هرى-اره...ولى ميبينى كه؟حالم خوب نيست
اريس-تو كه ميدونستى ميخواى مسابقه بدى پ چرا خوردى؟
غر زدم-خوردم ديه!حالا كمك ميكنى يكم اثرش بپره؟
اريس اره اى گفتو رفتى بعد با يه بطرى اب اومد و درشو باز كرد
-چيكار ميكنـــ...
كه تمام صورتم خيس شد
-هييععععع!
با اينكه تمام موهام خيس شده بودو يكم از لباسم ولى يكم سره حال اومدم
موهام كه خيس شده بودو دادم عقب و گفتم-خوشم اومد!بلدى چطور ادمو سره حال بيارى!
*******
چشمام تار ميديد!سرمو تكون دادم تا اون حالت لعنتى بپره!اوه خدا!
دختره رو به رومون قرار گرفتو چراغا رو بالا سرش گذاشتو بعد يهو اوردشون پايين كه ادوارد با سرعت از كنارم گذشت لعنتى!سريع گاز دادمو از كنار دختره گذشتم
زير لب زمزمه كردم"من نبايد ببازم!"
جلومو تار ميديدم ولى ميتونستم تشخيص بدم كه اون ازم جلو تر بود
يهو سره يه پيچ قرار گرفتيم كه بدون اينكه سرعتمو كم كنم پيچيدم كه اين كارم باعث شد جلو بيافتم و ادوارد يكم ازم عقب تر بود
الان بهم رسيده بودو تو هر لحظه يكيمون جلو بودن كه دوباره سره يه چيپ رسيديم كه سريع فرمونو چرخوندم كه صداى چرخا در اومد ادوارد افتاد عقب!اينه!
يهو ادوارد كنارم قرار گرفت و يه نگاهشو به مسير و يه نگاهشو به من گرفتو داد زد-نميزارم ببرى!
داد زدم-ميبينيممم!
و به جلوم نگاه كردم و گاز دادم كه يهو يه لايه جلومى چشمامى گرفت!لعنتى!بازم؟اشك تو چشمام جمع شده بود دستامو از روى فرمون برداشتم و چشمامو مالوندم و چشمامو باز كردم ولى كاملا تار ميديدم!هيچى برام معلوم نبود

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now