******
*يه هفته بعد*
كيفو گذاشتم روى شونمو رفتم جلوى تقويمم كه اهم در اومد
-تازه فقط يه ماه گذشتههههه؟شوخى ميكنيييى؟
دستم روى ماه نوامبر فشار دادم
-لعنت بهم لعنت بهت!اه!
و رفتم پايين و خواستم از خونه برم كه يه صدايى اومد و منو سره جاى خودم نگه داشت-اريس!امروز نوبت توعه خواهرتو ببرى مدرسه
وا رفتم-نععععع
مامانم همين طور كه وسايلشو هل ميداد تو كيفش گفت-عارهههه!من امروز ديرم شده بايد برم!
پامو كوبيدم زمين-نههه ماماننن منم ديرم شده
مامانم-ميخواستى زود تر بيدار بشى!و دوويد سمت ه درو رفت بيرون!
رفتم دنبالش-مامان نميخوامممممم
مامانم-ببين اريس اين كارو انجام بدى بهت جايزه ميدم
-مگه من سگمممم؟جايزه نميخوامممم!اصلا چرا براش سرويس نميگيرى كشتيمون
مامانم پوفى كردو دست كرد تو كيفش و يكم پول دراوردو گذاشت كفه دستم
مامانم-برو براى خودت هر چى ميخواى بخر منم ول كن!
و سوار ماشين شدو گاز داد!به پول تو دستم نگاه كردمو دستمو مشت كردمو گفتم-همه چيز با پول حل نميشه!و پولو انداختم زمينو دوويدم تو خونه و ليزا رو ديدم كه داشت پاشو ميكوبيد زمين و منتظر بود
سريع دوويدم سمتشو بلند كردم و گفتم-امروز خودم ميبرمت
*****
سريع گذاشتم زمين و گونشو ماچ كردم و گفتم-تو برو ديه
ليزا باشه اى كردو يه نگاه به پشت سرم كردو ابروشو انداخت بالا و رفت!مگه چى داشت پشت سرم؟سريع بلند شدم و خواستم برگردم عقب كه با مخ رفتم تو يكى!
ازش جدا شدم كه
-زين!
زين-اريس!
و هم ديگه رو بغل كرديم
زين -اريس يه اتفاق بد افتاده
اخمام رفت تو هم-چى شده؟
زين به جواد كه كنارش بود مگاه كردو خم شدو گفت-جواد تو برو ديگه
جواد-نه من ميخوام بشنومم!
زين دسته جوادو گرفتو گفت-بروو ديگه ببين ليزا منتظرته
جواد يه نگاه به ليزا كردو باشه ايى گفتو رفت پيش ليزا و با هم رفتن داخل
-زين چى شده؟
زين-بيا بريم تو ماشين اونجا برات تعريف ميكنم!اشكال نداره كه يه كلاسو از دست بدى؟
-نه!
******
زين-هيچكدوم از بچه ها نميدونن بايد باهاش چيكار كنيم؟ميخواييم يه جورى سر حالش كنيم ولى نميشه!يعنى در واقع نميزاره!حتى نميزاره ادوارد نزديكش بشه!فكر كنم ديدى كه هفته ى قبلم ٣ روز اخر نيومد كالج؟تو ميدونى دليلش چيه؟
گردنمو گرفتمو فشار دادمو گفتم-خب...آم....اره...ولى نميتونم بهت بگم
زين-برا چى؟
-خب شايد دلش نميخواسته به كسى بگه
زين-حالا اين مهم نيست چيكار كنيم باهاش كه حالش بهتر بشه؟
-اون الان كجاس؟
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...