عاه بعده يه مدت گذاشتم:")
____
لبامو توى دهنش كشيد و تونستم نفس بكشم بعد چند ثانيه لباشو از روى لبام برداشت كه نايل با اخماى تو هم دست به سينه داشت قر ميداد و به بالا نگاه ميكرد كه همون هواييى كه هرى بهم داده بود به خاطر خنده از دهنم پريد بيرون
هرى- :||||||||||
-:|||||||
نايل يهو حواسش نبود-زرشـــ....
و با اين حرفش كلى اب رفت توى دهنش
تا هرى اين صحنه رو ديدن اونم خنديد كه اب رفت تو حلقش:|
يهو شانس اورديم دو تا گروه سريع همزمان اومدن بالا و منو هريو نايل با سرعت اومديم بالا كه نايل از فرط خوشحالى دوباره رفت زير اب:||
با سرعت اومد بالا-خداياااا!اكسيژن چه خوبههههه
و رفت روى ساحل و زمينو ماچ كرد كه
نايل-عققققققققق!ماسخ چسبيد به لبم و لپم عق عققققق
و زبونشو در اوردو و ماسه هارو از روى زبونش زد كنار
نايل-شورهههههه
زين با اين حركتش كله پاشد كه همه خنديديم
آنا-شما دو تا هم كه حال كردين و ابروشو انداخت بالا و ادواردو ديدم كه با اخم خيره شده بود بهمون
دستامو اوردم بالا-نه نه نه!نفس كم اورده بودم هريم بهم نفس داددد
ادوارد-دو + دو هم ميشه ٨٥😐😒
*****
از ماشين پياده شدم-يعنى واقعا نميتونستيم بمونيم خونه نياييم كلاب؟😭الان نشسته بوديم حال ميكرديم:/
لويى-نه!
-نه و نگمه!مرتيكه برامون زن گرفته پر رو شده:|
لو- :|||||
زين-نه خدايى حال ميده بيايين بريم تو و همومونو حل داد تو
******
همين طور روى صندليه بار نشسته بودومو با ليمونادم ور ميرفتم...نميخواستم مست كنم:/
يهو يه دستى روى شونه ام قرار گرفت و با ديدن يه چهره ى اشنا جيغ كشيدم-مدييييييييى
مديسون جيغ كشيد-اريسسسسس
و پريد بغلم و بالا پايين پريديم
از خودم جداش كردم-مديسوننن!اينجا چه گوهى ميخورى؟
مديسون-ببخشيد كه مرخصى گرفته بودم براى فوت پدر بزرگم:|||||
-الان مثلا فوت پدر بزرگته؟:|||||||
مديسون-ديه از روزاى اخرش خواستم استفاده كنم روز شكر گزاريم نزديك بود با جاستين اينا اومديم سانتا باربارا!چند وقت بود نديده بودمت جوجووو
و لپمو كشيد. خب راستش منو مديسون بعضى اوقات كنار هم مينشستيم ولى دوستيمون صميمى نبود ولى فكر كنم از الان صميمى بشيم!
مديسون كنارم نشست و يه ودكا سفارش داد
-ميخواى مست كنى دختر؟:/
مديسون-چه اشكالى داره؟😐مامان بزرگ😒
-مامان بزرگ خودتيو اون جد و ابادت:|
يهو يه سايه روم قرار گفرت و سرمو اوردم بالا!زين!
زين-نميخواى اين دوست خوشگلتو به ما معرفى كنى اريس؟
ابرومو انداختم بالا
"اوه اوه مستر زينم فعال شدن بالاخره!"
از روى صندليم پاشدم و ليمونادمو سر كشيدم و محكم گذاشتمش سره جاش
دستمو دور گردن زين حلقه كردم و خودمو به زور هم قدش كردم:|
-خب جواد جوننننن...
زين-زينننن اسمم زينههه😤
-جواد
زين خواست حرف بزنه كه انگشت اشارمو جلوى لبش قرار دادم
-خفه.بزار بگم,ايشون هستن غزل:/ولى خب اينجا ما بهشون ميگين مديسون
زين دستشو اورد جلو-اوو...خوشبختم غزل خانم
مديسون باهاش دست نداد و از روى صندلى پاشد-امم...خوشبختم اقاى ماليك...
و به دستش زين خيره شد كه زين دستشو اورد پايين:|ااا:|مديسون كه زينو كير كرد:||||||
زين-تو كالجه ماييى؟
مديسون-ارهه!البته شما از بس تو معروفيت به سر ميبرى اصلا ما رو نميبينى مستر ماليك
زين-ميشه اسمم و اينطورى صدا نزنى؟~.~
مديسون-نع^....^
زين پوزخندى همراه با لبخند...چمدونممم:|زد
زين-خوشم مياد از سر سخت بودنت😏👌🏻ميتونم به يه رقص دعوتت كنم؟
مديسون-نع😐
زين وا رفت-ده كير نكن ديه دختررر😐
مديسون-ولى ميتونى باهام يه نوشيدنى بخورى😐
زين-خوبه:|
و جاى من نشستم:|به معنى واقعى شوتم كردن بيرون:| -منم برم كار دارم:|
زين-اره برو😐
انشگت فاكمو سمتش گرفتم و اروم اروم دور شدم😐🖕🏿🚶🏻
همين جور داشتم ميرفتم عقب كه محكم خوردم به يكى و حس كردم نوشيدنيش ريخت:|
سريع برگشتم-وايى ببخشيد معذرت ميخوامم من واقعا...
عههه اينكه ادوارد خودمونه:|
-عه خوبى ادوارد؟:|
ادوارد-نه لباسم بوى الكل ميگيره الان:|
-خب به تخم شوهرم:|
ادوارد-كلا خيلى به من احترام ميزارى:/
-اره:|
ادوارد-يه ببخشيدم نميگى؟
-نع؟
ادوارد-مجبورم ميكنى خودم ازت عذرخواهى رو بگيرما!
و ديه نتونستم به حرفش فكر كنم چونكه اون دستشو دور كمرم حلقه كردو لباشو گذاشت روى لبامو با ولع بوسيد
نه نه نه!اين نبايد اتفاق بيافته!دوويدنه خون از عصبانيت رو به صورتم حس كردو ادواردو حل دادم عقب و يدونه زدم تو صورتش-يه بار!فقط يه بار ديه اين حركتو انجام دادى نه من نه تو!
يهو حس كردم يه چى به سرعت از كنارم رد شد و به سمت دره خروجى رفت!سرمو اونورى كردم!اوه!نه!هرى مارو ديد!چرا..؟چرا بايد برام مهم باشه...؟
ادوارد پوزخند زد-قضيه داداشمه كه نميخواى ببوسمت؟
******
*هرى*
سريع ترمز كردم و از ماشين پياده شدم و رفتم داخل خونه و سويچ ماشينو محكم زدم زمين
-از همون اول از اين مسافرت كيرى خوشم نميومد
و با يه حركت تمام وسايل روى كابينتو پرت كردم زمين كه صداى وحشتناك شكستنشون بلند شد
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...