بعد از اينكه عسل رو ماليدم روى شكمش رفتم و باند استريل رو اوردمو بعدش گذاشتم روى محل سوختگى كه يهو-شما دارين چيكار ميكنين
هرى تو يه حركت دستمو گرفتو منو گذاشت كنارش !ادوارد؟
ادوارد چشاشو مالوندو بعدش با سوءظن(درسه؟:|)بهمون نگاه كردو بعدش موهاشو بهم ريخت و به بدن هرى نگاه كرد
ادوارد-اونم لخت؟
سريع گفتم-هرى خودشو سوزونده بود!دارم براش باند استريل ميزارم
و دوباره رفتم سمت هرى و دوباره يكم عسل روش ماليدم(:|)و بعدش باندو گذاشتمو چسبو زدم به باند و خب تموم
******
*هرى*
همين طور كه اريس داشت كارشو انجام ميداد ادوارد دست به سينه و با اخم نگاهمون ميكرد!حس بدى نسبت به اين نگاهش داشتم نميدونم...واقعا هيچى نميدونم!
*******
*٣روز بعد*
دره كمدو بستم و رو به زين گفتم
-بالاخره برگشتيم كالج
زين خنديد-اره!خدايشش خوش گذشت
خنديدم-اره مخصوصا با اون كارايى نايل
و دوتاييمون خنديديمو به سمت كلاس شمشير زنى رفتيم
********
سرم پايين بودو داشتم باش شمشيرم با زمين ضربه ميزدم كه يهو استاد گفت-ادواردو هرى!بلند شين ميخوام ببينم چقدر پيشرفت كردين
با غر از روى صندلى پاشدمو رو به روى ادوارد قرار گرفتم كه دوتامون كلاهامونو به سرمون كرديم
استاد-١،٢،٣
و منتظر بودم كه بگه شروع كه يهو ادوارد سريع تر شروع كردو شمشيرشو به سمتم اورد كه نزديك بود بازوم پاره شه!لعنتى چش شده؟
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...