لازم نيست ياداورى كنى

709 64 24
                                    


‎*هرى-فردا*
‎-اه اه اه اه گند زدى ريدى اقا ريديييييى
‎اينا رو با خودم گفتم و مشتمو زدم به كمد ديوار كه دستم رفت تو
‎-شكست؟
‎يهو يكى از پشت سرم گفت-نهههه فقط شكست
‎برگشتم. ادوارد
‎چشمامو سفيد كردم
‎-اه بيخيال
‎ادوارد-نيومدم حالتو بدتر كنم
‎پوزخند زدم-كاملا معلومه
‎نشستم روى تخت كه اونم يه صندلى اورد نشست كنارم
‎ادوارد لبخند زد-ديشب ريديا
‎زبونمو برا در اوردم-خودم ميدونم نميخواد ياداورى كنى
‎ادوارد سرشو انداخت پايينو گفت-دوستش دارى نه؟
‎سرمو با سرعت اوردم بالا-نههههه من؟اون؟خودت ميدونى به خاطر شرطيه كه بينمونه
‎ادوارد-مطمئنى؟اگه به خاطر شرط بود حتى برات مهم نبود كه با اون بخوابه!ببين حتى حرف اينكه با يكى بخوابه باعث ميشه دستتو مشت كنى!اعتراف كن تو اونو دوست دارى
‎دستمو گرفت-برو ازش معذرت خواهى كن
******
‎ماشين و پارك كردم و وارد حياط خونشون شدم و به در خونشون رسيد و تا خواستم درو باز كنم...
‎كار خوبيه كه اومدم؟مخصوصا با اون كار ديشبم. فاك اره بايد ازش معذرت خواهى كنم
‎زنگ دره خونه رو زدم كه به ثانيه نكشيد صداى تلق تولوق دوويدن يكيو شنيدم و بعد در باز شد. ليزا پشت سرشم كريس
‎كه....تا منو ديد اخماش رفت تو هم!نايس
‎ليزا-هرييييييى
‎لبخند زدم. خوبه يكى از ديدن من خوشحال شد
‎كريس هولش داد تو-ليزا يه مين صبر كن
‎و اومد بيرونو درو گذاشت روى هم و گفت-چرا اينجايى؟
‎-من ميخوام ازش معذرت خواهى كنم
‎كريس نفسشو فوت كرد بيرون و گردنشو فشار داد-اگه با پاهاش نزنه وسط...
و سرفه اى كرد
*****
‎*اريس*
‎اروم اروم چشمام داشت گرم ميشد و ميخوابيدم كه حس كردم يه ور تختم رفت تو. حتما ليزاس
‎محل نزاشتم و به خوابم ادامه دادم كه حس كردم موهاى پيشونيم داده شد پشت گوشم
خب،تنها كسى كه رينگ توى دستاش ميكنه،دستاش بزرگه،كلا كرم داره كيه؟
‎با سرعت چشمامو باز كردم-هريييى؟
‎و نشستم روى تخت و اخمامو كردم تو هم و دست به سينه شدم
‎ميدونم همه چى تقصير من بود ولى اونم نبايد اونكارو ميكرد
‎-اينجا چيكار ميكنى؟
‎هرى-من اومدم به خاطر ديشب...به خاطر ديشب معذرت خواهى كنم
‎-من ناراحت نيستم
‎وبعد به ديوار نگاه كردم
‎هرى دستشو گذاشت روى شونه ام بعدم دستشو گذاشت روى فكم و صورتمو برگردوند سمتش
‎هرى-پس چرا بهم نگاه نميكنى؟
‎فكمو از دستش كشيدم-همين جورى
‎هرى لبخند زد-همين جورى؟
‎-اره دقيقا مثلا همون ديشبت كه همين جورى زديش؟اصلا تو چرا زديش؟
‎هرى-من...
‎-تو چى؟
‎هرى-ميخوام يه چيزى رو بهت بگم... خب راستش...
‎تا خواست حرف بزنه يهو دره اتاقم به شدت باز شد و مامانم اومد تو-هرى!چنتا پليس دم در خونمونن ميگن...با تو كار دارن!
چى؟وات ده هللل؟
‎سريع از روى تختم با هرى بلند شدم و رفتيم پايين
‎درو باز كرديم كه سه تا پليسو پشت در ديدين
‎يكيشون-ببخشيد شما هرى استايلزين؟
‎هرى سرشو تكون داد-بله منم
‎پليس اومد جلو-از شما به جرم ضرب و شتم شكايت شده
‎و دستاى هرى و برد پشتشو با دستبند بست
‎هرى چشماش گشاد شده بود-چيييى؟شكايت؟
‎پليس-بهتره سكوت كنين(~_~🖕🏿ساك ايت)
‎رفتم سمتشو و خواستم بكشمش-ولش كنين يعنى چى مگه ميشه مگه داريم؟
‎پليس هولم داد كه مامانم گرفتم
‎پليس-ميتونين بيايين پاسگاه تا جزيياتو بفهمين جلوى مارو نگيرين
‎داد زدم-شوخى ميكنين!هريو ول كنين پاسگاهه چى؟
‎هريى-اروم باش اريس من ميرم به مامانم زنگ بزن
‎رفتيم دنبالشون
‎هريو داخل ماشين كردن
‎هرى-به مامانم زنگ بزنين
زير لب زمزمه كردم-چقدر نايس!
*****
‎سريع رفتم داخل پاسگاه. خوبه خلوته
‎رفتم سمت يه پليس
‎-ببخشيد هرى استايلــ....
‎پليسه حتى نزاشت حرفمو تموم كنم-اون توى بازداشتگاهه
‎منم حتى نزاشتم بهم اجازه بده و دوويدم توى بازداشگاه
‎پليسه-خانم خانمم شما اجازه ندارين
‎هريو ديدم. بازداشگاه تقريبا خالى بود
‎-به عنم خو
به دماغم چين دادم و گرمپ گرمپ به سمت هرى رفتم كه روى زمين دراز كشيده بودو به سقف زل زده بود
‎دستم به ميله ها گرفتم-هو هرى
‎هرى تكونى خوردو سريع پاشد
‎هرى-تو اينجا چيكار ميكنى؟اجازه نميدن بياى تو
‎-خو به عنم. ببين منو! نگران چيزى نباش منو مامانم به مامانت زنگ ميزنيم بياد مسئله رو حل كنه!به ادواردم زنگ ميزنم
‎يهو پليس اومد تو منو كشيد-خانم شما نبايد اينجا باشين
‎دستمو گذاشتم روى دست پليس و همين طور كشون كشون كه داشت ميبردم داد زدم-تا بياد چيز ايان بزارهههه. نگران هيچى نباش ما همين جاييم!ميدونى كه خودتتتت
‎و پرتم كردن بيرون
‎پليس-خانم شما اجازه ندارين برين اونجا اگه يه بار ديه برين مجبورم يه روز بندازمتون همونجا به خاطر عمل نكردن به دستوراته پليس
‎لبامو غنچه كردم و با عصبانيت برگشتم و رفتم پيش مامانم-زرشك

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now