******
*هرى*
از ماشين پريدم بيرون-خبببب رسيديممم!
آنا سريه از ماشين پريد بيرونو يكى زد پسه كلم-خفه!اريس خوابه!
گردنمو گرفتم-اى اى!خو به عنم!ميخواست نخوبه
بهم چشم غره رفت
-هاع😐؟
آنا-مثلا...😒
-هاع؟😒
لويى يهو زد دره كونم:|
-اييييييى و باسنمو گرفتم
لويى-به زن من هاع بگى ميكنمتا😐
-گى نيستى گوه نخور😐🖕🏿
لويى-به خاطر اون گى هم ميشم:|
آنا دستشو دور لويى حلقه كردو كشيدش-نميخواد بشى:||||از اين گوها نخور:|
خنديدم و وسايلو در اورديم و رفتيم داخل
*****
ليام-اوففف حالا كى اريسو از تو ماشين بياره!
ادوارد بالا بود...خب...
-من ميرم بيارمش
و از روى مبل بلند شدم و رفتم بيرون و سمت ماشين ديانا كه اريس پشت خوابيده بود
دره پشتو باز كردم و خم شدم كه اريسو بردارم كه يه لحظه محوش شدم
مژه هاى بلندش سايه انداخته بود روى صورتش و خيلى جلوه ى خوشگلى بهش ميداد
اومدم پايين كه به لبش رسيدم...لبش نمناك بودو برق ميزدو اين باعث ميشد كه دلم بخواد بهش نزديك بشم و لبامو بزارم روى لباش
دستمو اوردم جلو و روى پوستش كشيدم...بيدار نشد
موهاش كه اومده بود تو صورتشو و دادم عقب و نزديكش شدم و لباش توى يه م.م قرار گرفت كه وايسادم
-من چرا دارم با قلب اين دختر بازى ميكنم؟
"شرطتتون!"
-ولى اگه اون عاشقتم بشه خيلى بد ميشه
"چرا بد ميشه؟تو شرطو ميبرى!نكنه...دوستش دارى؟"
-نهه من دوستش ندارم
"پس چرا دارى تو اين تاريكى ميبوسيش؟الان كه داداشت نميبينتش؟اونم كه مسته خوابه:|چرا هر روز نقاشياشو ميكشى ها؟"
-اره ارههه!شايد يه حسايى بهش داشته باشم ولى عشق نيست!صددرصدهوسه!اره هوسه!
ازش فاصله گرفتم و سرمو تو دستم گرفتم-اروم باش
و يه لحظه به اريس نگاه كردم و تو يه حركت به سمتش رفتم و لبامو محكم گذاشتم روى لبش
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...