دارم خفه ميشممم

749 81 7
                                    

كه پاشدم و مثله عنكبوت پريدم روى زين كه هرى دو رفتيم توى اب و كشتى گرفتيم كه يهو يكى شونه ى زين و كشيد و كشيدش
انا-دو تا بوزينه نشستن دعوا ميكنن!بيايين يه بازى كنيم!
*****
*اريس*
هرى-يعنى بايد خودمونو ٦٠ ثانيه زير اب نگه داريم؟:/هر گروهى دير تر اومد بالا برده؟
ليام-اره ديه؟انقدر سخته برات فهمش؟:|
ادوارد-كلا مغز جلبكيه:|
هرى-~_~
ادوارد-^.^
-ده بس كنين الان دوباره ميافتن به جون هم:|كيا با همن؟
آنا-چونكه دخترا كم ترن
و اومد سمت من
-هو هو چته؟:|
آنا-ميخوام چشماتو ببندم تا كسى كه ميخواى باهاش باشيو انتخاب كنى:|يكيمون يه نفر هم گروهيش ميشه دوتامون دوتا هم گروهى ميگيره!
-خب من دوتا ميگيرم:|
آنا اومد سمتمو چشمامو بست
آنا-خب جالا دستتو بيار جلو:|
اروم دستمو بردم جلو كه رفت تو يه چيز نرم و دايره شكل كه يكى گفت-تخم چشمامممم
-ببخشيد
دستمو تكون دادم كه-ايييى دماغمممممم خدايا بسه منو انتخاب كردى بباشه بس كننن
انا چشم بندمو برداشت-عه هرى
هرى-اره:|
دوباره چشمامو بست كه اروم دستمو بردم و يه چى رو گرفتم و كشيدم-ايييى گوشممم...
خودم چشم بندمو برداشتم-نايلللللل
*****
آنا-١،٢و سهههههه
همه نفس گرفتيمو رفتيم زير آب
به هرى خيره شدم و قيافمو چپول كردم
هرى شونه هاشو انداخت بالا و بعد به نايل خيره شدم
نايل حوصله اش سر رفته بودو داشت از دهنش حباب ميداد بيرون
-:|||||||
نايل ابروهاشو انداخت بالا و حباب از دهنش داد بيرون
با قيافم بهش فهموندم-احمق نفست ميره:|
يهو حس كردم نفس خودمم داره ميره...شت
فكم منقبض شد و دستمو گذاشتم روى گلوم كه هرى با چشماى گشاد نگاهم كرد
ادا در اوردم كه فهميد نفسم داره ميره
حس ميكردم مخم داره ميپكه كه يهو بدنم بى حس شد و به يكى نزديك شدم
باز هرى منو بوسيد ولى ايندفعه حس كردم از دهنش هوا به دهنم منتقل شدو و تونستم نفس بكشم
_____
يوهياسخسنسكم:|
بعد مدتى دوباره گذاشتم
كيا قسمت بعدو ميخوان؟*~*

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now