اولين مسابقمون سره دختره

806 90 2
                                    

*****
دستمو كردم تو موهامو دادمشو عقب و دستبند چرممو دستم كردمو گوشيمو سوئيچ ماشينو از روى پاتختى برداشتمو از پله ها بالا رفتم كه وقتى داشتم دره اتاقمو ميبستم ادوارد اومد بيرونو تيپ زده بود
يه نگاه بهم كردو پوزخند زد-تو هم مياى مگه؟
مثله خودش پوزخند زدم-ببخشيد كه اونادوستاى منم هستنا!
ادوارد پوزخندشو حفظ كرد-اوه يادم رفته بود
و زود به سمت دره خونه رفت و وقتى ميخواست بره برگشتو گفت
ادوارد-ميبينمت!
و بعدش رفت
نفسمو فوت كردم و لبمو گاز گرفتم. باورم نميشد دارم با داداشم براى يه دختر ميجنگم. ميزونستم اين داستان عاقبت خوشى نداره...
******
*اريس*
يهو يكى كنارم قرار گرفت
برگشتم!هرى؟اره خب...تشخصيشون ديگه برام زياد سخت نيست
هروارد-خوش ميگذره؟
-اره! يهو يه ماشين با سرعت از كنارم گذاشت كه از ترس تو خودم جمع شدم
هرى-از مسابقه هاى خيابونى ميترسى؟(گرفتين؟-____-)
-نه!فقط اين خيلى بد پيچيد
هرى-ميدونى كه امشب براى مسابقه جمع شديم ديه
-اره
*******
*ادوارد*
*٤ساعت بعد-ساعت١٢شب*
كارلوس زد پشتم
كارلوس-برو
نفسمو فوت كردم بيرونو رفتم سمت هرى كه روى كاپوت ماشين دراز كشيده بودو يه دستشو گذاشته بود روى پيشونيشو داشت اروم نفس ميكشيد
اروم تكونش دادم-هرى؟
هرى غلطى زد كه يهو
پققققق:|خيلى قشنگ از ماشين افتاده بود
هرى-ايييى خداااااااا!چراااا؟
خنديدم-ميدونى كه روى كاپوت ماشين جاى خواب نيست
هرى از حاش بلند شد و خواست راه بره كه با شدت افتاد تو بغلم من
گرفتمش!مثله اينكه خيلى خورده بود
-هى هرى خوبى؟
هرى-داداش نزار ياد اورى كنم كه يه بار كجا خوابيدى؟!
داداش؟خب اره ديگه...
غر زدم-حالا تو يه بار منو يه جا ديديا!
هرى خودشو ازم دور كردو خوشو به كاپوت ماشين تكيه داد
هرى-حالا چى ميخواى؟
پوزخند زدم-با يه مسابقه موافقى؟
هرى اخم كرد-سره چى؟
-اولين مسابقمون سره دختره!
هرى-٥مين وقت بده يه حالى به خودم بدم حال و هواى مستى بپره از سرم!بعدش ماشينمو اماده ميكنم

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now