رفتم داخل اتاق
پرستار خيلى اروم گفت-يكم پيش بيدار بود تازه خوابيده سر و صدا نكن،لطفا
سرمو تكون دادم و رفتم تو كه ديدم اريس روى تخت دراز كشيده
اروم رفتم سمتش و يه صندلى رو روى زمين كشيدم كه يهو صداش بلند شد-هم....
برگشتم سمتش!
-بيدارت كردم؟
چشماشو باز كرد و با قيافه ى مزحكى بهم زل زد-نه،خوابونديم!احمق وقتى يكى تازه از مرگ برگشته كه اينجورى نميكنن خيلى اروم
بهش نگاه كردم-حق با توعه
و صندلى رو بلند كردم و گذاشتم كنارش و نشستم روش
يكم نزديكش شدم و دستش كه بهش سرم وصل بودو گرفتم تو دستم
-حالت خوبه؟
اريس-به نظرت؟
-نه؟
اريس-نه خب راستش بهترم!كى منو از اب اورد بيرون؟
اخم كردم و سرمو انداختم پايين-ادوارد
سرمو اوردم بالا كه گفت-ادوارد؟و
ابروشو انداخت بالا
به سرفه افتاد-اونم از اين كارا بلده؟
-ميبينم كه بلده!
اريس-نميشه الان مرخص بشم؟
-نوچ!تا فردا اينجاييى جوجه!-و خنديدم-تازه!سرمتم بايد تموم بشه
اريس غر زد-من اگه كون اون انا نزارم اريس نيستم
******
*اريس*
خوابم نميبرد اين هريم كه دستمو ول نميكرد:/
بهش نگاه كردم كه دستمو گرفته بود توى دستش و سفت دستمو چسبيده بود
با اينكه خواب بود ولى بازم دستمو ول نميكرد. سرش روى دستامون بود و موهاش شلخته دورش ريخته بود
اروم دستمو كردم تو موهاش و تكون دادم. جوننننن:|چقدر نرمههه
دستم و بيشتر تكون دادم كه صداش در اومد
هرى-اممم...
شت الان بيدار ميشه!سريع سرم و گذاشتم روى بالشت و خودمو به خواب زدم و چشمام و جورى بستم كه ضايع نباشه و از بينش بتونم ببينم
هرى اروم سرشو بلند كردو چشماشو مالوند
عخى چه بامزه
زير چشماش پف كرده بودو خمار بود اروم به ساعت نگاه كردو زير لب زمزمه كرد-اخه ساعت ٤:٣٦ دقيقه صبحح؟مگس چه گوهى ميخوره اونم تو بيمارستان بايد بياد روى سره منم تازه؟
مگس؟:|ديوثثث اون من بودم:/
هرى دستشو خواست تكون بده كه فهميد دستش بين دستاى منه!اوه خدارو شكر!
يه لبخند زد و دستمو نوازش كرد
بعد اروم بلند شد و اومد طرفم
سرمو تو بالشت فشار دادم كه هرى اومد سمتم و توى يه ميلى متريم قرار گرفت و موهاى روى پيشونيمو زد كنار و اروم و طولانى پيشونيمو بوسيد و بعد از اتاق رفت بيرون
اون چش شده...؟
****
به هرى زل زدم كه اونور اتاق دست به سينه با يه لبخند بهم زل زده بود
پرستار يه پنبه گذاشت روى دستم و گفت-خب يكم ديه خونش بند مياد ميتونين برين
و يه لبخند زد و رفت بيرون
تا رفت بيرون مثله خر از روى تخت پريدم پايين و قر دادم-مرخص ميشم مرخص ميشم مرخص ميشم مرخص ميشم
هرى خنديدو اومد سمتم-به جاى اينكارا لباستو عوض كن كه بريم
*****
*ادوارد*
ليام-يه روز گذشته!يعنى نميتونستن يه خبرى بدن؟
مديسون-اگه بلاى سرش اومده باشه چى؟
اخمام و كردم تو هم رو به مديسون گفتم-خفه شو!
مديسون-هى چته انگار من كشتمش
به آنا نگاه كردم كه يه گوشه داشت گريه ميكرد
به سمتش يورش بردم-همش تقصير توعه
آنا-به خدا من نميخواستم...
-نميخواستم ميخواستم نداره تو پرتش كردى تو اب
يهو شونم كشيده شد و لويى هولم داد-هى چته ادوارد اروم باش اون كه از روى عمد هولش نداد
داد زدم-ولى اون ممكن بود بميره!هرى هم كه زنگ نزده بهمون خبر بده
گريه ى انا شدت گرفت
يهو دره خونه باز شد كه همه از جاهامون بلند شديم و به سمت ورودى رفتيم
اوه بله،هريو اريس!
آنا پريد بغل اريس-اوه خداى من حال تو خوبه!
اريس تعجب كرده بودو آنا رو بغل كرد-اينجا چه خبره؟
ديانا-ما همه نگرانتون شده بوديم
اريس آنا رو از خودش جدا كرد-واوو واوو بيخيال!فقط يه افتادن تو اب بود ديه
آنا-همش تقصير من بود
اريس-گمشو!بوزينه!يه شوخى شهرستانى بود ديه:/
با اين حرفش انا خنديد كه اريس بغلش كرد و لويى يه لبخند تشكر اميز زد بهش
داشتم از عصبانيت منفجر ميشدم،يعنييييى واقعااااا؟
داد زدم-ريدين باو!
و گرمپ گرمپ رفتم تو اتاقم و درو محكم بستم
---
فقط قسمت ريدين باو😂💦💦
عاره عاره من دوباره دارم استايلز برادرز رو ميزارم🙄يوهوو😐💦حالا خوبه ديه كسى نخونه:|
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...