وَنِ زاقارت|تو حلقمى

868 94 3
                                    

لو-حالا اين ون كجاس؟
نايل-بيايين سوار ماشين بشيم بريم خونه ى من ونو برداريم بريم
ليام-خدا بهمون رحم كنه!و خم شدو هريو انداخت روى كولشو رفتيم به سمت ماشين
******
-شوخى ميكنى ديگه نايل؟
نايل-نه شوخى براى چيى؟
زين داد كشيد-يعنى ما بايد سوار اين ابوقراضه بشيييم؟
و يه لگد به تاير ماشين زد كه يهو قيييييييييييژ بومب!
ليام-چى شد؟:|
ادوارد-مثه اينكه پنجر كرد:|
لو-پرفكت!:|
*******
ادوارد چشاشو ماليد و ورقو انداخت وسط
لويى-اهههه لعنتى!
ليام-فاك!
ادواردم كه قه قههش رفته بود هوا!
به گوشيم نگاه كردم كه ديدم ساعت سه نصفه شبه
رو به بچه ها گفتم-بچه ها من ميرم يكم بخوابم
آنا ابروهاشو بالا پايين كردو لبخند شيطانى زدو گفت-پيش هريييى؟
اخمامو كردم تو هم-مررررررگ!اون الان غشه پيششم بخوابم متوجه نميشه تازه شما اينجايين
دينا-يعنى ما نبوديم اهم اهم؟و بازوشو زد به آنا و ابروهاشونو بالا پايين كردن
نايل-بچه ها بس كنين دارم رانندگى ميكنم!
به حرفاشون گوش ندادم و رفتم روى تخت اخر ون و كنار هرى دارز كشيدم!خوبه كه تخت بزرگ بود و هريم يه ورش خوابيده بود اروم رفتم اون ور تختو رو به هرى خوابيدم
********
حس كردم يه نور داره چشامو ميسوزونه اه انگار تير ميكنن تو چشام!حالا حتما بايد نور ميخورد تو چشماى من؟قلت زدم و چشمامو باز كردم كه يه جفت چشاى سبز جلو روم ديدم كه جيغم به هوا زدم
-ععععععععععععععععععععررر(مثلا جيغ😂)
هريم داد زد-عععععععععععععععععععععررر
تا ما داد زديم يهو ماشين چپو راست شد كه منم جيغغ زدم و حس كردم رفتم تو بغل يكى ولى بازم به جيغم ادامه دادم

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now