ادوارد-يعنى چى؟جنتلمن بودن به من نمياد؟پس چى به من مياد؟
اريس دستاشو اورد بالا و گفت-شيطونى و اذيت كردن ديگران!و موهاى ادواردو به هم ريخت
اريس-اينكه پسر بده باشه!
ادوارد خنديد
گوسالهههه نخند دلشو ميبرى!اه نبايد شبيه من ميشد اين ببعى:|
ادوارد-يعنى بد بودن به من مياد
اريس قيافشو چپكى كرد-خيلى!
ادوارد-پس چى به هرى مياد
آ ايول!داداش خودمى حالا ببينم چى جواب ميده
اريس-هرى...خب راستش
و لبشو گاز گرفت و بعد گفت-بيشتر رمانتيك بودن و شيطون بودن به هرى مياد!هرى كاملا با تو فرق ميكنه!
درست ميگه!كاملا فرق ميكنيم!
******
*اريس*
ادوارد پرتم كرد روى تخت كه به سمت بالشت رفتمو گرفتمش بغلم
-مرسى اورديم تو اتاق
ادوارد-نميخواى لباساتو دربيارى و عوض كنى؟
-اگه هم بخوام عوض كنم جلويى تو عوض نميكنم
ادوارد-به جا تشكره؟:|
-تشكر كه كردم:|
ادوارد-:|||||
پتو رو كشيدم روى سرم و حس كردم چشام داره گرم ميشه كه
___
كه...:|
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...