با من ازدواج ميكنى؟

653 74 0
                                    

تا لبامو گذاشتم روى لبش چشماش به شدت باز شد و به چشمام زل زد
صداى تالاپ تالاپ قلبشو به وضوح ميتونستم بشنوم
دستشو دور كمرش حلقه كردم و به خودم چسبوندمش و لبامو روى لباش تكون دادم
يهو سرديه دستشو روى گونه ام حس كردم و...باورم نميشد!اون داشت باهام همراهى ميكرد!
******
*اريس*
يه تاپ و جين مشكى در اوردم وپوشيدم و موهامو دورم ريختم و رفتم پايين
نايل-بدووين بريم لب اب اتيش روشن كنيم
زين-وايسا!نايل بايد گيتارتو بيارى براى ما بزنى!
نايل-باشه!ولى همه ميخونيم!
سرمو اوردم بالا كه با هرى چشم تو چشم شدم كه دوويدن خونو به صورتم حس كردم و سرمو انداختم پايين
و زير چشمى به هرى نگاه كردم كه با لبخند بهم زل زده بود!من جند ساعت پيش فقط اونو بوسيدم ولى از اون موقع به بعد اخلاقش كاملا عوض شده!مهربون تر باهام رفتار ميكنه:|عجيبه:/
نايل با كيتارش اومد دستشو گذاشت روى سيماو گيتار و تظاهر كرد خوانندهى راكه-ديرين ديرين ديريننن
و گيتارو چرخوند دورش كه بعد گيتار دوباره اوند جلوش كه با اين حركتش همه خنديديم
*****
همه دور اتيش نشسته بوديم كه نايل شروع كرد به گيتار زدم(اهنگ مور دن ديس^.^)
ليام به زمين خيره شد و شروع كرد به خوندن-من شكسته ام(ايرانى ميگيم براتون😐😂)...صداى منو ميشنوى؟...من كور شدم...چون تو تمام چيزى هستى كه من ميبينم...
نگاه كسيو روى خودم حس كرد و سرمو اوردم بالا و با هرى چشم تو چشم شدم
اونقدر تو چشما هم زل زديم كه يهو هرى شروع به خوندن كردو دقيقا تو چشمام زل زد-وقتى اون امشب دستاشو باز ميكنه و تورو محكم در اغوش ميگيره. اين احساس درستى نداره! چونكه من ميتونم تورو بيشتر دوست داشته باشم!اره!
چشماى هرى تيره شد-وقتى تورو روى تخت ميذاره! من ممكنه در درون بميرم! اين احساسه درستى نداره!چون من ميتونم تورو بيشتر دوست داشته باشم!من ميتونم بيشتر دوستت داشته باشم پس به من اجازه بده!
يهو لويى اروم گفت-عوض كردى متنو
هرى-مهم نيست!
نايل شروع كرد به خوندن تا رسيد به لويى
يهو لويى دستشو محكم دور گردن آنا حلقه كردو داد زد-وقتيييى تورو تووو خيابونننن ميبينمممممم!
و بدنش شل شد و دستشو از دور آنا برداشت-توى بغل اون...
و مثله اب از روى تنه ى درختى كه روش نشسته بوديم ليز خوردو رفت روى شن ها نشست-بدنم از كار ميافته...
يهو جلوى آنا زانو زد كه چشماى هممون از حدقه داشت ميزد بيرون و نايلم ديه ادامه نداد ولى لويى حرف زد-من زانو زدم...
لويى-تا از زنى كه دوستش داره...
و يهو زين يه جعبه داد به هريو هريم پرتش كرد سمت لويى كه لويى تو هوا گرفتش و بازش كرد!حلقه!
لويى-درخواست ازدواج كنم!
آنا دستشو گذاشت جلوى دهنش!
لويى-با من ازدواج ميكنى؟
آنا دستاشو گذاشته بود جلوى صورتشو گريه ميكرد
كه يهو لويى گفت-نميخواى خانم خله خونه ى من بشى؟ و از روى زمين پاشد كه آنا جيغ زد-ده مگه كس خلم كسيو كه دوستش دارم قبول نكنم؟
و با يه حركت پريد بغل لويى و لباشو گذاشت روى لباش كه صداى جيغ منو ديانا به اسمون رفت
-ارههههههههه
_____
يعنى اين قسمت خيخيحيهيخ:|خودم عاشقايميهيميهيخيه.

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now