چشمام گشاد شد-چى ميگى اريس؟
اريس-تنهام نزار...بيا پيشم
-پس بقيه...اونا ميدونن من اومدم...
نزاشت حرفمو كامل كنم:
-اونا مهم نيستن
و منو بيشتر كشيد-باشه باشه دختر
و نشستم روى تخت و بعدش كنارش دراز كشيدم كه مثله يه گربه اومد سمتم
دستم و دراز كردم و اونم سرشو گذاشت روى بازومو دستشو دورم حلقه كرد و سرشو كرد تو گردنم كه تمام تنم مور مور شد
لبخند عجيبى روى لبش بود
به سقف خيره شد. يعنى الان بقيه در موردمون چى فكر ميكنن؟بيخيال!اصلا مهم نيست!
اروم گفتم-اريس...
جواب نداد
سرمو كردم سمتش-اريس...
جواب نداد
-خوابيدى؟
بعله خانم خوابيده!
خنديدم و دستم و دور كمرش حلقه كردم و اونو به خودم نزديك تر كردم و اروم خوابيدم
******
*اريس*
بالشت و بيشتر بغل كردم كه حس كردم بالشت خيلى سفت تر از حد معموله!
اروم چشمامو باز كردم كه با ديدن چنتا چيز فرفرى دهنم وا موند-هرييييى؟
و خواستم خودمو ازش جدا كنم
هرى اخماشو كرد تو هم-تكون نخور بزغاله
-بزغالههه؟ولم كن مو پشمكى
هرى چشماشو باز كرد-اريسس بيخيال
-تو اصلا اينجا چه غلطى ميكنى؟
هرى-مثله اينكه خودت گفتى شب پيشت بخوابما
جيغ زدم-چيييييييييييى؟
*******
*يه ماه بعد*
كلاسورمو بيشتر به خودم فشار دادم كه يه صداى اشناى از توى حياط اومد-اگه يه بار ديه به من بگى پرنسس كوچولو خودت ميدونى
با اين صدا سريع دوويدم توى حياط كه ديدم مديسون پريده روى زين و داره ميگه-اخه من كجام ميخوره به پرنسس كوچولو
زين داد زد-عن خوردم بابا بايد به تو بگن اژدهاى خشمگين
مديسون-عوضضضيى
زين-اى اى اى!خب هر چى ميگم تو ميگى جيغ و ميپرى سرم
كلاسورم و گذاشتم زمين و بدو بدو رفتم سمت زين و مديسون كه يهو يكى هم همزمان اومد پيشم
خداى من!هرى!حتما بايد اون ميبود؟
با لبخند دندون نما بهم نگاه كرد
يه نگاه به هم و يه نگاه به اون دوتا كرديمو همزمان اون زينو كشيد و منم مديسونو
-يااااا
مديسون تو بغلم دست و پا ميزد. بيشتر ياده گرفتن تمساح افتادتم
-يا مسيح!اروم باششش
يهو يكى از پشت بهم چسبيد كه مديسونو بيشتر به خودم نزديك كردم
سرمو برگردوندم كه با هرى مواجه شدم،ابرو بالا انداخت و به مديسون اشاره كرد،گرفتم!
سريع خودمو از حسارش در اوردم و هرى مديسونو گرفت
مديسون-عههه ولم كنيددد اون ديو...
هرى-ده اروم باش دختر
مديسون دستشو از توى دست هرى كشيد-ايشششش ولم كن حال به هم زن!
مديسون موهاشو داد عقبو صحنه ى جرمو ترك كرد
زين اروم اروم لنگون لنگون اومد سمتمون
زين-فكر نميكردم...يه دختر...
سريع گفتم:
-بتونه انقدر خطرناك باشه؟
زين انگشت اشارشو اورد بالا-دقيقا
و دستشو گذاشت روى كمرشو كمرشو صاف كرد كه كمرش قرچ صدا داد
هرى دستشو گذاشت روى كمر زين-داداش مطمئنى خوبى؟
زين فين فين كردو اداى گريه در اورد-فكر نكنم
*******
-عاقا عنم گرفت!هر شب!
انا-عنت گرفت؟از پارتى؟خيلى خوش ميگذره كه!
-خعلى!
اينو گفتمو مشروبو رفتم بالا كه اخمام رفت تو هم
-عق!چى بود اين!خيلى تلخ بود
ديانا-خدايى دارى از انا ميپرسى؟
-خب اره!
ديانا خواست يه چى بگه كه يهو نگاهش به يه چى افتاد و چشماش غمگين شد
منو انا سريع سرمونو برگردونديم كه كريسو ديدم كه سيبلو از پشت بغل كرده بودو داشت گردنشو ميبوسيد. چقدر زيبا!
برگشتم سمت ديانا و دستشو گرفتم-تو دوستش دارى؟
ديانا سرشو اورد بالا-ببخشيد...
-ببخشيد؟برا چى؟برا اينكه عاشق داداش گوسفند من شدى؟تو خيلى خوشگل تره سيبلى!موهاى مشكى چشماى ابى روشن!خدايى چى از اون دختره ى مو بلوند كم دارى؟كه تازه موهاشم رنگه!برو و بدستش بيار
.
ديانا-مطمئنين؟شك ميكننا
يهو مديسون نميدونم از كدوم ناكجا ابادى اومد و هولش داد-نميدونم چيه ولى هر چى هست برو و انجامش بده
من دوستامو براى همين كاراشون دوست دارم لعنتى!
ديانا پوفى كرد و باشه اى گفت و بعد رفت
مديسون نشست كنارمون-سلام گايز چه خبره؟
-تو كه نميخواستى بيايى
مديسون-حالا كه اومدم. برم؟
انا چشم غره رفت-گوه نخور
يهو يه صداى هيع اومدكه منو مديسونو انا برگشتيم!ارههه!اون اينكارو كرد!تمام نوشيدنيه داخل ليوانشو ريخت روى سيبل!
تا اينكارو كرد منو انا دوتاى داد زديم-اينهههههه
كه هر كى طرفمون بود برگشت سمتمون
-اينهه اينه بازى فوتباللل:||||
انا گوشيشو در اورد و تكون داد-ارههه ارههه!داريم انلاين ميبينيم!
مشتم و بردم بالا-يوهو...؟
******
*ديانا*
-اوپس ببخشيد
سيبل-دختره ى دست و پاچلفتى
و برگشت سمت كريس و لباشو غنچه كرد،عق
سيبل-عشقمممم. حالا چيكار كنممم؟
و لباسشو كشيد
كريس شونه هاشو انداخت بالا-چمدونم!ميتونى برى لباستو بشورى يا برى خونه
سيبل لبخند زد-اوه شايدم تو بتونى بيايى با من خونه و لباسمو در بيارى تا عوضش كنم
پوكر بهشون زل زدم و زير لب زمزمه كردم-واقعا؟
كريس-نه سيبل امشب اصلا حال نداريم
سيبل معلوم بود ناراحت شده-باش...پس من ميرم
و برگشت رو به من و چشم غره رفت-حواستو جمع كن
تا رفت كريس نفسشو فوت كرد بيرون-اوه خدايا شكرت
متعجب بهش زل زدم
كريس-مرسى ديانا نجاتم دادى
ابرومو انداختم بالا-هان؟
كريس-يه بار تو پارتى مست بودم و باهاش...چيزه...بيخيال!از اون موقع بهم گير داده بود
حس كردم يه چى تو قلبم شكست. پس با اون خوابيده؟
سرمو انداختم پايين و با انگشتام ور رفتم
كه يهو حس كردم يكى دستمو كشيد
كريس-هى!بيا بريم با هم برقصيم!
و منو كشيد وسط جاى كه ميرقصيدن
*******
*اريس*
مديسون-و داداشتم دوماد شد
زبونم و در اوردم-خفه شو
يهو يكى از كنارم گفت-ميتونم كنارت و بشينم؟
سرمو اوردم بالا. اوفففف!اينكه ايانه!
به تته پته افتادم-نه!يعنى!اره!
ايان خنديد كه چالش نميايان شد كه مديسونو انا زدن به هم و ابروشونو بالا انداختن
يهو انا دست مديسونو گرفت و كشيد-ماااا ميريمممم مثله اينكه لويى منو صدا كرد
برگشتم سمتشونو زير لب گفتم-ننه فاكرا منو تنها...
ولى اونا رفته بودن!
ايان كنارم نشست و دستشو دور گردنم گذاشت و بازومو نوازش كرد كه تمام تنم مور مور شد
ايان-خوب شد رفتن منو تو ميتونيم تنها باشيم
-امم...
ايان خنديد-نميخوام كه بخورمت كوچولو
يهو گوشيم كه تو دستم بود لرزيد ! پيام از هرى بود
هرى-به اون لعنتى بگو دستشو از روى بازوت برداره!
__________
هار هور هيرررر😂😂هريه حسود:)حال كردين چقدر گذاشتم:|دلم تنگ شده بود:)از اين به بعد ميزارم. نظرا زيادد*-*
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...