همين طور داشتم تو حياط كالج راه ميرفتم كه يهو يكى دستشو گذاشت روى شونه ام
-آناا؟
آنا-ارههه😍👐🏿از كلاس در رفتم بيام پيشت:|
-احمق:|
آنا-عوضضضضى!من به خاطر تو اين همه اومدم
-زحمت كشيدى:|||
آنا يدونه زد به بازوم-بيا و ميخواستم خبر خوش بهش بدم
-خبر خوب؟:)عجيبه:)
آنا يدونه زد تو صورتم بعدش دستشو گذاشت روى سينه هام يه نيشگون گرفت كه جيغم تمام كالجو گرفت-ديوثثثثثثث
و دستمو گذاشتم روى سينه هام-دختره ى لزههه بدبخته حشرى
داد زد-لز خودتيو...:|خودت:|دختره ى ديوث براى ما فاز دپ مياد
اخمام كردم تو هم-وات ده فاك...دلم ميخواد
آنا-كه دلت ميخواد؟
چشمام گشاد شد-نه!
و با حركتى كه زد جيغم به اسمون رفت ******
*هرى*
با صداى جيغ اشنايى كه از حياط كالج اومد سرمو اوردم بالا
يهو نايل از كنارم گفت-كى بهش تجاوز شد😐؟
ريز ريز خنديدم،يهو استاد بلند شد و به سمت بنچره رفت كه ببينه چه خبره كه همه پسرا و دخترا به سمت پنجره رفتن منو نايلم همون جا نشستيم!به ما چه
يهو يكى از پسرا-ههه انا و اريسو😂بدبخت اريس
تا اسم اريسو شنيدم بلند شدم رفتم سمت پنجره و راه به وجود اوردم و ديدمشون
آنا پريده بود روى كمر اريس و دستشو گذاشته بود روى گردن اريس و داشت فشار ميداد و داد ميزنه-زنيكه دپ ميشه
و همين جور فشار ميداد كه اريسم دستشو گذاشته بود روى گردن و دست و پا ميزد و لباسش تا پايين سينش اومده بود بالا:|يعنى واقعا بلد نيست لباسو بكشه پايين؟يه احساس عصبانيت بهم دست داد با ديدن اينكه همه دارن بدنشو ميبينن!صبر كن بينم اصلا به من چه؟
آنا موهاشو كشيد-مادر جنده برا من شاخ بازى در مياره
يهو اريس پاش ليز خورد و اونا با جيغ خيلى بلندى افتادن زمين كه كله كالج رفت روى هوا!صداى خنده انا اومد-اينههه
يهو استاد دادزد-همه از كنار پنجره ها بيايين كنار بينممم
خوبه خودشم داشت ديد ميزدا!مرتيكه فضوله كس كش
*****
به ديوار كالج لم داده بودم كه يهو ادوارد اومد كنارم-چه خبر؟
-خبر مرگ تو
ادوارد با عصبانيت به من نگاه كرد
و بعد يهو به چند نفر كه تو راهرويى كه ما توش بوديم نگاه كرد و سرشو به سمت راست تكون داد كه اونا سريع كارشونو ول كردن و رفتن و الان فقط منو اون توى اون راهرو بوديم!خوبه براى خودش گروه جمع كرده!باورم نميشه ما فقط به خاطر يه دختر ١٨ ساله داريم دعوا ميكنيم!اين فقط يه شرطه!اين فقط يه شرطه؟اره بابا
ادوارد اومد سمتم-ببين كوچولو...
هولش دادم عقب-نه تو ببين!مگه اين جنگه كه اينجورى ميكنى؟
ادوارد-اره شايد يه جنگ باشه!
-ما داداشيم
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...