بوى گند الكل|مزاحمت به موقع

605 63 1
                                    

و هرى اومد تو و درو اروم بست
شروع كردم-تو كدوم جهنمى بودى؟
هرى برگشت. چشمام قرمز بود و بوى گند الكل ميداد
هرى-به يو چه؟
و اومدو روى مبل نشست
-ما همه نگرانت بوديم!چرا اينكارو ميكنى؟
هرى چشماشو بست و به پشتى صندلى تكيه داد-هم...چه كارى؟
-يعنى چى تا اين ساعت بيرونيو...مست ميكنى؟حالمو به هم ميزنه!
هرى خميازه كشيد-من هر جورى بخوام رفتار ميكنم به تو هم ربطى نداره
-يعنى چى به من ربطى نداره؟
هرى سرشو تكون دادو از روى مبل بلند شد-ولم كن بزار برم بميرم!
و داشت ميرفت كه لباسشو كشيدم و برگردوندمش سمت خودم-هرى!
هرى هولم داد كه خوردم به ديوار
هرى-هاع تو چرا هى به من گير ميدى؟مگه دوست دخترمى؟يا ننمى؟
و بهم نزديك شد-چى هست كه انقدر به من توجه ميكنى؟و چشماشو ريز كرد
حس كردم ضربان قلبم رفت بالا. دوويدن خون رو به صورتم حس كردم
هرى-نكنه تو...
تا خواست حرفشو ادامه بده يهو چراغا روشن شد و يكى با چوب بيستبال مثله انگولاييا پريد تو هال و داد زد-ايييى دزد مادر حروم الان ميگيرمتتتتتتت
منو هرى داد زديمو پريديم بغل هم
هرى-زينننننن!
يه نگاه به هرى كردم و ازش جدا شدم!هوف!در رفتم!
زين-هرى؟😐😧
و چوب بيستبالو اورد پايين
زين-مثله اينكه بد موقع هم مزاحم شدم:|
دستامو اوردم بالا-نه نه نه نه!اتفاقا خوب موقعى بود!
هرى و زين و من به هم زل زده بوديمو سكوت بدى در جريان بود(~😐~)
يهو سرمو اوردم بالا و گفتم-من...ميرم بخوابم
و به سمت اتاق خوابم رفتم
******
*زين*
مطمئن شدم كه اريس رفته ت اتاقشو به سرعت به سمت هرى رفتم-چى شده مرد؟
هرى پسم زد-ولم كن هيچى نيست
بهش محل ندادم و رفتم و دستشو انداختم دور گردنم و گذاشتم بهم تكيه بده
هرى سرشو گذاشت روى شونه ام و اروم گفت-مرسى كه هستى...
اروم لبخند زدم و خنديدم-نه به اون موقع كه گفتى ولم كن نه الان...
هرى زد تو كله ام
-ايييى!
اينو گفتم و اروم اروم از پله ها رفتيم بالا و دره اتاقى كه توش بودم و باز كردم و هريو اروم گذاشتم روى تخت كه هرى بالشت منو گرفت و چشماشو بست
روى تخت نشستم-نميخواى حرف بزنى؟مثلا قبلنا؟
هرى چشماشو باز كرد و روى تخت نشست و گفت-اونجور كه يادمه من مست ميكردم ميومدم خونتونو تا صبح بيدار ميمونديمو تو حرف ميزدى!ولى الان من حرف بزنم؟
-كار بديه يكم خودتو خالى كنى؟
هرى-نه!ولى هنوز دربارش مطمئن نيستم
ساكت شد و لباشو خيس كرد و گفت-من هنوز نميدونم دارم عاشق اريس ميشم يا همه ى اينا از روى هوس و اون شرطه لعنتيه؟
______
خبببب^~~~~~^
هرى داره ميگه ميگه ميگه ميگه^~^💃🏻
بعدشم يه اتفاقى ميافته ميافته ميافته😐💃🏻
#onedirection_iran_stylesbrothers
#assa_styles

Twinge (Styles brothers Fanfic)Where stories live. Discover now