ايشون اريس هستن:|گفتم يه بارم كه شده عكس اونو بزارم كاوره فف:|جون جون😐👐🏿
_____
-عععععع
سريع هريو هل دادم كه اونم دستشو كرد تو موهاش به اسمون زل زد-شت!
سريع موهامو درست كردم-چيزه...
به ليزا كه با دهن باز و چشماى گشاد بهمون زل زده بود زلزدم
-تو اينجا چيكار ميكنى؟
اب دهنشو قورت داد و گفت-مامانى گفت بيام بينم چرا اومدى بيرون؟
سريع هولش دادم داخل-بچه ى...به مامانى بگو داره هوا ميخوره
ليزا سريع دوويد داخل خونه و صداشو شنيدم-مامانى مامانى!اريس داشت يه پسره اى رو ميبوسيد
محكم زدم تو كله ام-زرشكككك
هرى همين جور سرشو داشت ميكوبيد تو ديوار-فاك...فاك...فاك...
سرمو تكون دادم و دستمو گذاشتم روى شونه ى هرى-اشكال نداره حالا...امسال ١٨ سالم ميشه نميتونه بهم گير بده ديه
هرى-ولى هنوز كه ١٨ سالت نشده
-نميخواد سنم و بهم ياداورى كنى گوريل انگورى~_~
هرى - :|
دستمو كردم تو موهام-حالا بيخيال بيا بريم حرف بزنيم
*****
هرى لباشو داد جلو و به اسمون نگاه كرد-خب...ببين شايد بابات ميخواسته يه چيز مهمى به دوتاتون بگه...نبايد اينجورى رفتار ميكردى!مامانتم حق داره با بابات باشه شايد بخوان دوباره...ميدونى چى ميگم؟
نفسمو فوت كردم بيرون-اره ميدونم ولى...خب بابام رفته با يه زنه ديه
هرى-مطمئنى؟
*****
*فردا بعد كالج*
تو اتاقم نشسته بودم و عصبى پاهامو تكون ميدادم....قرار بود امروز بابام بياد خونمون!اونم با يكى ديه...
به حرفاى مامانم فكر كردم-بابات قبل از من با يكى ديه بوده!يعنى قبل از ازدواجمون...اون زن از بابات باردار شده بود ولى بابات نميدونست...به خاطر همين طلاق گرفتم تا بره پيش اونا...ولى اون زن!مرده!اون ازم خواست كه يه فرصت ديگه بهش بدم!چونكه اونم نميتونه به تنهايى پسرشو بزرگ كنه!و من بهش گفتم ميتونه با پسرش يه هفته بياد خونه ى ما تا بهش فكر كنم
سريع دستمو كردمتو كشو و يه ابنبات در اوردم و كردم تو دهنم-يعنى من يه داداشه...ناتنى دارم...؟فاك...
يهو زنگ خونه رو زدن كه سريع بلند شدم از روى تختو دره اتاقمو باز كردم و از پله ها رفتم پايين
مامان دم در خونه بود
اول بابام وارد شد و بعدش پشت سرش يه پسر قد بلند با كوله پشتى و سرش پايين بود
خيلى ميخواستم ببينم قيافش چطوريه؟
اون سرشو اورد بالا و با ديدن صورتش جيغ زدم
-توووووووووووووو؟
____
كى؟😈🤔
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...