******
*اريس*
روى تخت قلت خوردمو چشامو باز كردم كه هريو ديدم كه يه چى جلوى بدنش گرفته بودو داشت بهش نگاه ميكردم!
اروم چشامو بستمو خواستم به خوابم ادامه بدم كه يهو از جام پاشدم و به هرى نگاه كردم و جيغ زدم
-هريييييى؟دارى با اون لعنتييييى چيكاررر ميكنيييى؟
هرى تا منو ديد سريع اونو گذاشت پشت سرش
هرى-ها؟كدوم چيز؟
-هرى تو اتاق من چه گوهى ميخورى و چرا اونو برداشتى
هرى-بيا و خوبى كن اومدم لباساتو جمع كنمو گوشيتو بزارم اونجا!
و به گوشيم اشاره كرد
-خب مرسى:|ولى اخه اون حركت چى بود؟:||||
هرى-هيچيييى:||||
و سريع اونو گذاشت روى صندليو پريد بيرون كه خندم به هوا رفت
******
ساعت ٦:٣٠ صبح بود و داشتم كسايى كه انلاين بودنو چك ميكردم كه ديدم هرى انلاينه سريع براش پى ام فرستادم
-سلام
سريع ج داد-سلام
-خوبى؟چرا بيدارى؟
هرى-خوابم نبرد تا الان پاى گوشيم بودم!تو چرا بيدارى؟
-هيچ!بعد از اونكه خيلى قشنگ بيدارم كردى خوابم نبرد
هرى-يادم نيارررر😐😂
-😂
يه دقيقه گذشت ج نداد دو مين...حتما خوابيده!سريع گوشيمو گذاشتم كنارو سعى كردم بخوابم ولى نميشددد!
اروم از تختم پاشدم و گوشيمو برداشتمو پاورچين پاورچين از پله ها پايين اومد
هنوز هوا گرگ ميش بودو به خاطر همين چراغ گوشيمو روشن كردم و اروم راه اشپزخونه رو رفتم كه يهو يه سايه ى سياه ديدمو خواستم جيغ بزنم كه طرف جلويى دهنمو گرفت
YOU ARE READING
Twinge (Styles brothers Fanfic)
Fanfiction+تو كارى كردى كه اون ازت متنفر بشه! -چى...؟ +تو داشتى بهش تجاوز ميكردى!كسى كه داداشت عاشقشه!ادوارد دارى چيكار ميكنى؟اين تو نيستى! -من...خداى من،من داشتم چيكار ميكردم؟ +توى لعنتى به خاطر يه شرط تمام زندگيتو به فاك دادى! *به عقب تلو تلو ميخوره و سوار...