باز شدن در همراه شد با بیشتر تو هم گره خوردنِ ابروهای هری....
صدای کر کننده ی موزیک...دود هایی که تو فضا پخش شده بود...خنده های بلندی که مشخص بود بیشترش خنده به موضوعی مزخرف و از روی مستیِ...بدن هایی که کنار همدیگه بالا پایین میشدن...
تمام این ها چیزی بود که هری الان اصلا حوصله شونو نداشت....
از بین اون ادم ها با چشم هاش دنبال لیسا و لیام گشت و در اخر اونارو روی یکی از مبل های بالاترین قسمت ها پیدا کرده و به سمتشون حرکت کرد....
لیسا با خنده روی شونه ی لیام افتاده بود و بخاطر صدای بلندِ موسیقی توی گوشش صحبت میکرد....
هری نزدیک تر رفت و باعث شد لیسا با دیدنش از جا بلند شده و به سمتش قدم برداره....
لیسا:هی هری....
با همون‌لبخند روی لبهاش زمزمه کرد و به ارومی گونه ی هری رو بوسید....این عادت همیشگیش بود....
هری به سمت دیگه قدم برداشت کتش رو دراورده و روی یکی دیگه از مبل انداخت....
پاکت سفیدی که همراهش بود روی روی میز گذاشته و با انداختن پاش روی دیگری به بقیه مردم خیره شد....
لیام و لیسا توجهشون به پاکت جلب شده و بدون حرف نگاهشون بهمدیگه گره خورد....این وضعیت و پاکت نشون میداد خبر خوبی نیست...
لیام:هری...نمیخوای بگی؟؟
هری:چیو باید بگم؟
همینطور که یک تای ابروش رو بالا مینداخت پرسید و باعث شد لیام با دقت بیشتری بهش نگاه کنه....
لیام:چرا کلاب تغییر کرد؟
هری بدون اینکه به لیام جوابی بده سمت میز خم شد و یکی از لیوان های پر از نوشیدنی رو برداشته و به لبهاش نزدیک کرد....
یکی از دست هاش رو روی پشتِ مبل ها گذاشت و به چشم های منتظر اون دونفر که فقط میخواستن هری هرچه زودتر حرف بزنه، نگاه کرد....
هری:لیسا پاکت رو باز کن
لیسا انگار که منتظر همین حرف بوده باشه سمت میز خم شد و پاکت رو توی دستش گرفت قبل از اینکه نگاهی به لیام کرده و به ارومی اون رو باز کنه....
به محض باز کردنش تصویر دختری رو دید به همراه برگه ی دیگه ای که با چند خط توضیح های نوشته شده پر بود....و البته که لیست خیلی خوب میدونست این توضیحات برای چیه...
لیسا بعد از خوندن توضیحات نفس عمیقی کشیده و کاغذ رو به دست لیام سپرد و خودش سمت هری ای که بی توجه به اطراف خیره بود برگشت....
لیسا:اما ما تازه کارمون تموم شده
هری:اره....اما این فقط دو روز کار داره
YOU ARE READING
End Game (L.S)
Fanfiction[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
