صدای ملایم موزیک تمام خونه رو پر کرده بود...
همه تو این موزیک غرق بودن و هرکس گوشه ای رو به خودش و فکر هاش اختصاص داده بود....
هری روی مبل نشسته بود....یعنی درست روبروی انا که دست و پا بسته و بیهوش روی زمین افتاده بود....
لویی روی یکی از صندلی های پشت سر هری نشسته بود و به هری خیره بود....هری ای که یکی از انگشت هاش رو روی لبش گزاشته بود و بدون هیچ حرفی به انا خیره شده بود....
الان یک ساعت از رسیدنشون به خونه گذشته بود...بعد از گشتنِ کامل لیسا تونستن مدارک رو از فلش کوچیکی که تو لباس زیرش بود پیدا کنن...
اما حالا همه منتظر بهشون اومدن انا و جوابش به یک سوال بودن.....
لیسا:فکر کنم بیدار شد...
لیسا با دیدنِ ابروهای دختر که کم کم تو همدیگه گره میخورد این رو گفت و باعث شد همه نگاهشون به سمتش کشیده بشه....
انا به ارومی چشم هاش رو باز کرد وبدون نگاه کردن به اطراف خواست دستش رو تکون بده اما بخاطر بسته بودنشون نتونست و همین باعث شد با تعجب و شوک به اطراف خیره شه....
هری به توماس اشاره ای کرد و توماس به سمت انا رفت....اون رو به اروی از روی زمین بلند کرد و بعد کمی عقب تر ایستاد....
انا با ترس به افرادی که بالای سرش ایستاده بودن و با نگاهشون هر لحظه میخواستن اونو بکشن خیره شده بود و هیچ کاری نمیتونست بکنه....
خوب میدونست الان اون رو برای پول گرفتن از باباش نزدیدن و قطعا ربطی به معامله ی امشب داره اما چیزی که نمیدوست این بود....
این ادما کی ان؟
لیسا:دارلینگ اگر زنده ای یه صدایی از خودت تولید کن حداقل
به حالت مسخره ای گفت و به انا نگاه کرد....
انا شونه هاش رو به تکون داد تا بتونه جنس سرد فلش رو توی بدنش احساس کنه اما با خالی بودن و حس نکردنش نفس عمیقی کشید...
پس تونستن پیداش کنن...
نگاهش رو به توماس و لیسا که روبروش بودن برگردوند و ابروهاش رو بالا انداخت....
انا:شماها دیگه کی هستین؟
لیام:اینجا تو سوال نمیپرسی...فقط جواب میدی
لیام از پشت سر انا گفت و باعث شد انا سعی کنه منبع صدا رو پیدا کنه....
ابروهاش رو بهدیگه بیشتر نزدیک کرد و سعی کرد به عقب برگرده اما نتونست...و همون لحظه لیام به ارومی قدم برداشت و روبروش ایستاد....
انا چند لحظه به لیام خیره شد و لبهاش به ارومی کش پیدا کردن و باعث خنده هاش شد....سرش رو پایین انداخته بود و خنده های ارومش کم کم داشت به قهقهه تبدیل میشد....
YOU ARE READING
End Game (L.S)
Fanfiction[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....