بعد از یک ماه بالاخره اپ شد :|
واسه اینکه یادتون باشه اصلا هری و لویی کی بودن برید پارت قبلو بخونید😂😂
.
زین بدن برهنه ش رو بلند کرد و روی تخت نشست...
نگاهش رو به اطراف اتاق چرخوند و با شنیدن صدای اب متوجه شد لیام توی حمامه...پس موقعیت خوبی بود....
نفس عمیقی کشید و پتورو از روی خودش بلند کرد...با خم شدنش به سمت باکسری که روی زمین افتاده بود نفسش تو سینه حبس شد و درد نسبتا عمیقی رو توی پایین تنه ش حس کرد....
البته که با اتفاقات دیشب این درد ها نرمال بود...
پلک هاش رو روی هم فشرد و همینطور که مشغول پوشیدنش بود سرش رو بلند کرد تا مطمئن بشه لیام قرار نیست بیرون بیاد....
دکمه های شلوارش رو هم بست و با بالا تنه ی برهنه از تخت دور شد...
صدای برخورد قطره های اب با سطح سرامیکیه حموم تمام اتاق رو پر کرده بود و همین هم به زین جرات بیشتری میبخشید....
به ارومی قدم برداشت و به سمت میز لیام حرکت کرد...تمام قفسه های میز و کمدش خالی از چیزی که به درد زین بخوره بود...
همش اسلحه، ردیاب، بیسیم، شنود و وسایلی از این قبیل که همه ی بادریگاردها همراه داشتن بود...
نفسش رو با کلافگی بیرون فرستاد و دوباره سرش رو به سمت عقب خم کرد تا مطمئن بشه لیام هنوز بیرون نیومده...
وقتی مطمئن شد دوباره برگشت و چشمش به موبایلی که پایین تخت افتاده بود خورد...و قطعا این موبایل بخاطر لحظات دیشب که هر دقیقه چیزی رو میشکستن اونجا افتاده بود...
با دیدنش ناخداگاه لبخندی زد و به ارومی به اون سمت حرکت کرد...
گوشی رو توی دستش گرفت و به سرعت به سمت دیوار روبرو رفت تا با بیرون اومدن لیام متوجه بشه و اون نتونه زین رو ببینه...
تلفن رو روشن کرد و با ظاهر شدن پسوورد اصلا سوپرایز نشد...معلومه که همه روی تلفنشون رمز دارن...و البته...
زین قبلا رمز گوشیه لیام رو فهمیده بود...
پوزخندی بی اختیار روی لبهاش نقش بست و انگشتش رو روی عدد هایی که توی ذهنش بود فشرد...
چند لحظه ایستاد اما صفحه ی قرمز نشون میداد رمز رو اشتباه وارد کرده...اما اون مطمئن بود رمز همینه...قطعا بود...
نفس عمیقی کشید و ذهنش رو بکار انداخت تا هرچه زودتر عددهارو بخاطر بیاره...عدد هایی که هنوزم معتقد بود درست وارد کرده...
پلک هاش رو روی هم فشرد و عدد هارو دوباره وارد کرد و اینبار بجای عدد 2 از 3 استفاده کرد و بازهم منتظر و امیدوار ایستاد...
YOU ARE READING
End Game (L.S)
Fanfiction[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....