صدای قدم های محکم هری که به سالن نزدیک میشد سکوت رو درهم میشکست...
در اصلی با رسیدن هری و لویی باز شده و صدای بلند مجری که داشت ارقام رو فریاد میکشید تو گوش های اون دونفر پیچید...
لویی نگاه دقیقش رو بین افراد حاضر در سالن چرخوند و پشت سر هری ای که کاملا خونسرد قدم برمیداشت حرکت کرد...
هری همینطور که دستش رو توی جیبش فرو کرده بود کاملا اروم قدم هاش رو به جلو برده و پشت یکی از میز های سالن ایستاد...
صدای فردِ مسئول که حالا داشت رقم رو برای مجسمه ای که برای مزایده نگه داشته شده بود فریاد میکشید همه ی سالن رو پر کرده بود...
هری با یک حرکت اروم و فشارِ انگشتش روی دستگاهِ کوچیک داخل جیبش، اتصال رو برای همه اغاز کرد و حالا بقیه ام میتونستن صدای اون فرد رو بشنون...
هری بدون توجه به صداها نگاه خیره ش رو بین تمام افراد چرخونده و دنبال هدف امروز بود...استیو شانت...
صدای تشویق که سالن رو پر کرد نشون میداد مزایده ی اون مجسمه به پایان رسیده و این یعنی زمان هرچه زودتر داشت به انتها نزدیک میشد...
لویی نگاه کوتاهی به هری انداخت و لب باز کرد تا حرفی بزنه اما صدای مجری مانعش شده و توجه هردوشون رو جلب کرد...
مرد:اثرِ بعدی به نام کومه علف خشک که گاهی با نام پشته ی علف و علف دان هم شناخته میشود، یک سری ازنقاشی های چشم انداز رنگ روغن بر روی بوم، اثر نقاش امپرسیونیسم فرانسه کلود مونه است...
هری با دقت سرش رو سمت دیگه چرخوند و به تابلوی نقاشیِ خیلی خاصی که حالا پشت سر مرد قرار گرفته بود خیره شد...
صدای همهمه های ارومی که داشت سر میگرفت نشون میداد تعداد زیادی خواستار این تابلو هستن..و همینطور شخص مورد نظر هری...
مرد:موضوعات اصلی این سری از نقاشی های مونه که به شیوه ی طراحی درفضای باز انجام شده همگی حول محوریت یک سری از پشته های یونجه و علف خشک در زمینه ی پس از فصل برداشت محصول کشاورزی است...
انزو که میتونست واضحا صدای مرد رو بشنوه نفس عمیقی کشید و خیلی اروم و خونسرد قدم هاش رو سمت پله ها سوق میداد...
هری بدون تغییر دادن سرش چشم هاش رو سمت چپ چرخونده و تونست استیو رو که بدون کوچیکترین تغییر حالتی به نقاشی خیره بود ببینه...
مرد:این مجموعه شامل بیست و پنج نقاشی بر روی بوم طبق شماره گذاری آثار مونه از شماره ی ۱۲۶۶ تا ۱۲۹۰ را شامل میشود که عمده ی انها در پایان تابستان سال ۱۸۹۰ طراحی شده و در بهار سال بعد مجددا ادامه یافت...
لویی با شنیدن توضیحات مرد لبهاش رو به حالت نیم دایره سمت پایین خم کرد و عمیقا توجهش به اثر و اطلاعات اون جلب بود...
YOU ARE READING
End Game (L.S)
Fanfiction[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....