Chapter 19

7.3K 1.1K 4.5K
                                    

انور سرش رو برای یکی از افراد تکون داد و حتی یک ثانیه نگذشت تا مشت محکم اون ادم تو صورت فردی که روبروی انور مالیک بود فرود بیاد....

فرد روی زمین افتاد اما بقیه دوباره اون‌ رو بلند کردن و روی زانو نگه داشتن...

انور نفسش رو بیرون فرستاد و دستش رو توی جیبش فرو کرد....

انور:چطور ممکنه دیشب یک نفر تونسته باشه بیاد داخل و تو اون رو نبینی؟

مرد خون توی دهنش رو بیرون تف کرد و به چهره ی انور مالیک خیره شد....خواست حرفی بزنه اما صدای انور مانعش شد....

انور:یا حتی....

انور خیلی اروم گفت و به مرد دیگه ای که روبروش روی زانو نشسته بود نگاه کرد....

انور:چطور ممکنه دوربین ها هک بشه و تو نفهمی..

حرفش رو ادامه داد و اینکه کم کم لحنش داشت به سمت خشم میرفت کاملا واضح بود...

مرد:قربان...ما متوجه ی....دوربین ها....نشدیم

اتور:چون؟

مرد ترسیده ی روبرو با همین لحن اروم انور مالیک قدرت حرف زدن رو از دست میداد...اب دهنش رو به سختی قورت داد و چشم هاش رو به کفش های انور مالیک قفل کرد...

انور:زودباش فقط بهم دلیلش رو بگو همین...انقدر اضطراب لازم نیست

مرد میخواست حرف بزنه...میخواست دلیل بیاره..میخواست خودش و از اینده ای که میدونه چیه نجات بده...میخواست مانع مرگ خودش بشه اما نمیتونست...

زبونش قفل کرده بود...مغزش یاری نمیکرد و انگار همه چیز دست به دست هم داده بودن تا انور هر لحظه خشمگین تر بشه...‌

انور:خیلی راحت یک نفر وارد عمارت من شده...

گفت و قدمی به سمت اون دونفر برداشت و نزدیک تر رفت...

انور:یکی از افراد من رو به قتل رسونده...

حالا انور درست بالای سر اون دونفر ایستاده بود و با لحن و صدای عجیبش پشت اونهارو میلرزوند..‌

انور:با خون اون جسد برای من پیغام نوشته...

گفت و اسلحه ی توی دستش رو درست روی پیشونیه اون مرد گذاشت....

مرد با حس سردیه اسلحه چشم هاش رو با ترس بست و دعا میکرد انور با همین شلیک کارش رو تموم کنه....

انور:و شما دونفر...متوجه نشدید

ماشه رو به ارومی به عقب کشید و با صدای کلید کوچیکش هردو فرد با ترس پلک هاشون رو روی هم فشردن....

هرلحظه منتظر صدای شلیک و مردن خودشون بودن...

انور نگاهی به هردوی اونها انداخت و در یک لحظه اسلحه رو بالا گرفت و به یکی از بادیگاردها که پشت سر اون دونفر ایستاده بود شلیک کرد....

End Game (L.S)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن