Chapter 21

7.7K 1.1K 4.7K
                                    

لیسا اخرین پله رو پشت سر گذاشت و همینطور که به سمت سالن حرکت میکرد با صدای خنده ی توماس و ادوارد ناخداگاه لبخند بزرگی زد....

لیسا:اووو اقایون خوب صدای خنده تون خونه رو پر کرده ها

با صدای پر هیجان و لبخند همیشگیش گفت و کنار‌ توماس نشست...توماس با خنده دستش رو دور گردن لیسا انداخت و به سمت لیام برگشت...

هری:درسته دیگه بهتره ساکت شید

صدای هری که روبروی اونها روی مبل نشسته بود درست مثل همیشه خشک و با احساسات یخ زده ش تو گوش های همه پیچید و باعث شد لیام چشم هاش رو پچرخونه....

لیسا از ظرف تو دست های توماس پفکی رو بین لبهاش گذاشت و همینطور که مشغول جویدن اون ها بود به بقیه نگاه میکرد....

توماس:هنوزم معتقدم با حرف دیشب زین، بزرگترین مهره ی بازی حالا تو دست ماعه

با لبخند گفت و بقیه حرفش رو تایید کردن...درست بود...حرف دیشب زین بزرگترین شانس رو به هری و تیمش داده بود..‌.

ادوارد که انگار با شنیدن این حرف چیزی یادش افتاده باشه پفک رو سریع تر قورت داد و به لیام نگاه کرد....

ادوارد:راستی لیام تو چرا انقدر با این پسره لجبازی میکنی؟

لیام نگاهش رو از گوشیش گرفت و به سمت ادوارد برگشت....ابروهاش رو توهم گره زد و به چهره ی پر از خنده ی اون سه نفر نگاه کرد...

لیام:کدوم پسره؟

توماس:انور مالیک

توماس با مسخره گفت و دوباره صدای خنده ها بالا رفت...

لیام همینطور که میخندید با یاداوریه زین چشم هاش رو چرخوند و به قسمت پشتیه مبل تکیه داد....

لیام:تقصیر خودشه

بیخیال شونه ای بالا انداخت و انگار چیزی یادش افتاده باشه سمت هری برگشت....

لیام:واقعا از خون پسرش تو محصول استفاده کرده؟

هری:هنوز قطعی نیست...

لیسا:ازمایش ها...اینو..نشون داده که...۸۰٪ از اون استفاده...شده

لیسا با دهن پر به سختی حرف زد و انگار یکی اون رو مجبور کرده بود تا تو این شرایط توضیح بده....

لیام:و اگر صد درصد بشه...اونوقت.....

حرفش رو ادامه نداد و فقط به چشم های هری خیره شد....

هری ام به اون نگاه کرد و کمتر از چند ثانیه بعد لبهای هردوشون با فهمیدن منظور همدیگه، به نیشخند بزرگی باز شد....

بقیه به اون دونفر که بدون حرف بهمدیگه خیره بودن و نیشخند روی لبهاشون بود نگاه کردن و البته که منظور این نیشخند ها واضح بود...

End Game (L.S)Where stories live. Discover now