Chapter 14

6.9K 1.1K 1K
                                    

یکی از سالن های بزرگِ عمارت انور مالیک حالا از میزهای مختلف تو هر قسمت و دودهایی که جلوی دید ادمارو میگرفت پر بود....

ادم هایی که بخاطر مشغول بودن بیش از حدشون متوجه چیز دیگه ای نبودن....

چیز دیگه ای به جز بازی....بازیه پوکر....

میزهایی که دورش از ادم ها پر بود،ادم هایی که کنارشون یک دختر دلربا بخاطر حقه های بازی ایستاده،دخترهایی که تو دستشون یک فندک بود،فندکی که برای روشن کردن سیگار افراد حاضر بود،سیگارهایی که گاهی از خشم و گاهی با قهقهه به بیرون فوت میشد..همه و همه تمام اتفاقات این سالن بزرگ بود....

بعلاوه ی میز اصلی که تو بالایی ترین قسمت سالن روی سکو و دور از بقیه قرار گرفته بود...

میزی که افراد مخصوصش روبروی انور مالیک نشسته بودن....

انور با نگاه کردن به ورق ها نیشخندی زد و برای بالا بردن تعداد بیگ بلایند ها به مسئولش نگاه کرد و بعد سرش رو کمی عقب برد....

دختر سیگار رو روی لبهای انور گذاشت و اون رو با فندک روشن کرد..

انور پک محکمی به سیگار زد و همزمان با فوت کردنش ورق جدید رو روی میز پرتاب کرد...

اما کسی نتونست به اون ورق عکس العمل نشون بده چون باز شدن در اصلیه سالن عمارت تمام صداهارو از بین برد و توجه ها به اون سمت جلب شد....

بدن زیبای لیسا تو این پیراهن مشکی با رژ لب قرمز که اون رو پر زرق و برق تر از همیشه نشون میداد باعث شده بود حتی کسی سیگار هم نکشه....

لیسا نیشخندی زد و قدم برداشت....

صدای کفش هاش که به سمت میز اصلی میرفت سکوت رو از بین میبرد....

انور همینطور که لیسارو با چشم هاش زیرنظر داشت پک دیگه ای به سیگارش زد و اون رو به سمت دختر گرفت....

لیسا به میز رسید و بدون هیچ حرفی درست روبروی انور نشست....

دستکش های بلند و مشکیش رو به ارومی در اورد و ناخن های تزیین شده با لاک قرمزش جلب توجه کرد....موهاش رو از روی شونه ی لختش عقب فرستاد و به انور نگاه کرد....

یکی از بادیگارد ها به سمت انور خم شد و توی گوشش حرف زد...

بادیگارد:لیسا استن...خواهر پیتر استن...مورد اعتماد....

با اطمینان گفت و انور نگاه دیگه ای به لیسا انداخت....

انور:دوباره شروع کن

فرد مسئول سری تکون داد و مشغول جمع کردن ورق ها و اماده سازی بقیه ی چیزها بود....

لیسا 5000 بیگ‌بلایندر مورد نظر رو به خودش نزدیک تر کرد و لبخندی زد.... حتی ثانیه ای نگاهش رو از چشم های انور نمیگرفت....

End Game (L.S)Where stories live. Discover now