در اهنی با صدای عجیبی باز و باعث بلند شدن سر پسر و خیره شدنش به اون قسمت شد...
لویی به ارومی قدم به داخل گذاشت و در رو پشت سر خودش بست...
نگاهی به چهره ی رنگ پریده ی پسر که از گوشه ی لب و چشمش خون سرازیر شده بود انداخت و نفس عمیقی کشید...
اون باید خودش رو به هری ثابت کنه و هیچ موقعیتی بهتر از الان نیست...
پسر نگاهش رو به لویی و پوشه ای که توی دست هاش بود برگردوند و میدونست اینبار نوبت اینیکیه تا ازش سوال بپرسه و در اخر هم با زدن دوتا مشت توی صورتش از اینجا بره بیرون...
لویی همینطور که به پسر نزدیک میشد پوشه ی توی دست هاش که تحقیقاتی درمورد همین ادم بود رو بالا گرفت و شروع به خوندن کرد...
لویی:انزوان ویتمور...دانش اموخته ی زبان فرانسه، متاهل، ۳۲ ساله، متولد شده در انگلستان، استاد دانشگاه و یکی از بهترین نوازنده های ساز
پشت سر هم از روی اون پوشه خوند و هر چقدر داستان بیشتر جلو میرفت پوزخند روی لبهای لویی بزرگ و بزرگتر میشد...
با تموم شدنش لبخندی زد و به چشم های پسر نگاه کرد...
لویی:فقط کم مونده بنویسن بالرین مگه نه؟
لحن طعنه امیز لویی باعث شد انزو چشم هاش رو روی هم فشار بده و نگاهش رو از چهره ی لویی برنداره...
لویی پوشه رو روی یکی از سکو ها انداخت و قدمی به انزو نزدیک تر شد...
لویی:چه چیزهایی تو این لیست اشتباه بود؟
انزو نفس عمیقی کشید و نگاه جدیش رو به لویی دوخت...
انوز:هیچکدومش
لوبی که انگار میدونست قراره این جواب رو بشنوه پوزخندی زد و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت...
لویی:خیلی خب...Qui êtes vous؟؟
کاملا خونسرد یک جمله ی فرانسوری رو گفت و باعث شد پسر با تعجب و کلافه به چشم هاش نگاه کنه...هیچوقت فکر نمیکرد ممکنه یکیشون فرانسوی بلد باشه....
لویی با دیدن سکوت و تعجب مرد لبخند پیروزمندانه ای زد و انگشت هاش رو بین موهاش فرو کرد...
لویی:حالا بزار من لیست جدید رو اماده کنم
گفت و به انزو خیلی نزدیک تر شد و همین نزدیکی هم باعث میشد انزو سرش رو کمی بالا بگیره تا بتونه به لویی نگاه کنه....
درد توی گردنش باعث شد ابروهاش توهم گره بخوره اما سعی کرد ضعفی در برابر لویی نشون نده...
لویی:انزوان ویتمور...ادمی که برای جرارد کار میکنه...اوه..تموم شد
با تمسخر گفت و باعث شد انزو چشم هاش رو بچرخونه و نفس عمقی بکشه...اونها از همه چیز خبر داشتن...
YOU ARE READING
End Game (L.S)
Fanfiction[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
