لویی:میشه بپرسم این اخلاق جدید که میای توی اتاقم و وقتی خوابم بهم زل میزنی رو کی قراره ترک کنی؟
به ارومی گفت و بعد از تموم شدن این حرف با لبخندی روی لبهاش چشم هاش رو باز کرد...
هری با شنیدن این جمله پوزخندی زد و تکیه ش رو از میز روبروی لویی برداشت...
هری:پس بیداری
لویی چند دقیقه پیش چشم هاش رو باز کرده و تونسته بود از شیشه ای که سمت چپ تختش قرار داره انعکاس تصویر هری که سمت راست یعنی پشت سرش بود رو ببینه و حالا از این موضوع خوشحال بود...
لویی:صبح توام بخیر
زمزمه کرد و شیطنت توی نگاه و لحنش انکار نشدنی بود...
هری چیزی نگفت و با همون لبخند روی لبهاش پوشه ی تو دستش رو کمی فشرد و باعث شد لویی متوجه ی دلیل اینجا اومدنش بشه...پس اومده بود دنبال پوشه ها...
لویی:درسته...خیلی با این موضوع که میای برای دیدن من وقتی خوابم خوشحال میشم ولی باعث میشی توی خواب از ترس بمیرم
گفت و با همون لبخند روی لبهاش به هری نزدیک تر شد...
هری:یک..توی خواب نمیتونی بمیری چون باید بیدار شی و منو ببینی که بترسی...
خیلی خونسرد و با پوزخند گفت و باعث شد لویی لبخند دندون نمایی بزنه و سرش رو پایین بندازه...
هری:دو...من برای دیدن تو نیومدم
لویی ابروهاش رو بالا انداخت و به هری خیلی نزدیک تر شد و بی اختیار گوشه ی لب پایینش رو گاز گرفت...اون داشت واضحا دروغ میگفت و لویی از این دروغ شیرینش خوشحال بود...
هری:سه...زخمت بهتره یا نه؟
لویی لبخندی زد و دست هاش رو پشت کمرش قفل کرده و به چشم های جدی اما در عین حال پر از شیطنت هری نگاه کرد...
لویی:یک...منطقی بود..دو..دروغ میگی و من کااملا متوجه میشم...سه..اره بهتره و دیگه نه درد میکنه نه سوزش و نه خونریزی داره
پشت سر هم گفت و باعث شد هری لبخندی بزنه...
هری:خوبه
گفت و پوشه هارو توی دستش بیشتر فشرد..
لویی:این مشکلی نداره که برای دیدن من اومده باشی چرا انکارش میکنی خب؟
صدای شیطون لویی باعث شد هری چشم هاش رو بچرخونه و کلافه نفس عمیقی بکشه...
هری:میدونی در واقع برای بردن پوشه ها اومدم...همون پوشه هایی که دیشب نتونستی بهم بگی باخودم ببرمشون چون؟اوه درسته..چون چسبیده بودی به دیوار و صدای ناله هات اجازه نمیداد تا حرف دیگه ای بزنی چون دست های من ر___
لویی:خیلی خبببب خیلی خبب
لویی با خنده ی ناباورانه ای گفت و خیلی سریع دست هاش رو جلوی صورت هری نگه داشت تا مانع حرف زدنش بشه...
YOU ARE READING
End Game (L.S)
Fanfiction[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....