Chapter 55

8.1K 1.1K 2.2K
                                    

هری هر لحظه نفس های عمیق برای اروم شدنش میکشید اما فایده ای نداشت...

خشمش نمیذاشت بتونه درست نفس بکشه و البته هیچ کنترلی هم روی اون نداشت...

اونا زنده بودن..اره اونا زنده بودن اما به چه قیمتی؟به قیمت تا حد مرگ کتک خوردنِ لیام؟

ضربه و کتک خوردن توماس و انزو؟ کتک خوردن لیسا درست جلوی چشم همه؟لویی...به قیمت بریده شدن گردن لویی؟؟؟؟

لویی گردنش با چاقو خط افتاده بود و دست هاش خونریزی و زخم شدیدی رو همراه داشت...و هری اینارو دید...

هری میتونست لویی رو وقتی سعی میکرد دردش رو مخفی کنه ببینه...میتونسن گاز گرفتن لبهای لیسا برای فریاد نکشیدنشو ببینه...میتونست حال لیامو ببینه اما نمیتونست کاری کنه...

احمقانه ست اما هری تمام مدت به اینها فکر کرده و خودش رو شدیدا سرزنش میکرد چون اون مسئولیت این تیم رو بر عهده داره...

و حتی فقط تیم نه...لویی...اون باید از بقیه مراقبت میکرد اما اینطوری؟؟با بریده شدن گردن و دست هاش؟

هری هر لحظه با خشم شدیدی نفس نفس زده و قدم هاش رو به دوطرف دستشویی سوق میداد و یک لحظه ازحرکت نمی ایستاد...

انگار دلش میخواست برگرده به قبل...اما اگر برگرده هم باز میتونه کاری کنه؟نه نمیتونه...نمیتونه چون کاری از دستش بر نمیاد...برای جلوگیری از زخم شدن لویی یا بقیه کاری از دستش بر نمیومد...

تمام مدت خودش رو سرزنش کرده و بعد میفهمید مجبور بود اما انگار فایده ای نداشت...انگار یک حس ناشناخته اجازه نمیداد احساس سرزنش کننده ش خاموش بشه...

نفس عمیقی کشیده و دندون هاش رو با خشم روی همدیگه فشرد و بالاخره از حرکت ایستاد....

به ارومی سرش رو سمت بالا گرفته و به تصویر خودش داخل ایینه خیره شد...تصویری که همه بهش امیدوار بودن و اون داشت خودش رو سرزنش میکرد...

بعد از چند لحظه نگاه خیره و پر خشمش به چهره ی خودش داخل ایینه نفسش رو بیرون فرستاد وسرش رو بالا گرفت...

و فقط چند ثانیه طول کشید تا تلفنِ توی دستش رو به شدت به ‌سمت شیشه پرتاب کرده و اون رو بشکنه...

صدای شدید شکستن شیشه باعث شد لیسا خیلی سریع مسیرش از اتاق روبرو رو تغییر داده و به سمت اتاق هری حرکت کنه...

به سرعت داخل رفت ولی هری رو توی اتاق ندید و همین هم باعث شد به سرعت سمت دستشویی بدوعه...

لیسا:هری...هریی

همزمان با کوبیدن دستش روی در داد زد و باعث شد هری نفس عمیقی بکشه...

سینه ش از شدت خشم به سرعت بالا پایین میشد پس سعی کرد خودش‌رو کنترل کرده و به سمت در حرکت کنه...

End Game (L.S)Where stories live. Discover now