لیسا لباسش رو پایین تر کشیده و از داخل ایینه تمام توجهش به درِ دستشوییِ پشت سر بود...
موهاش رو بیشتر به عقب برد و دستش رو روی سکو گذاشته و به سمت جلو خم شد که این باعث میشد سینه هاش اولین مرکز توجه هرکسی باشه...
رژ لب توی دستش درست جلوی لبهاش نگه داشته شده بود و با عقب دادن باسنش جلوه ی فوق العاده ای به بدن خودش داده بود...
چند دقیقه گذشت که بالاخره باز شدن در دستشویی باعث شد نفس عمیقی کشیده و رژ لب رو روی لبهاش بکشه...
ریک جالین یعنی مردی که هدف امشب بود به محض بیرون اومدنش همینطور که مشغول بستن کمربندش بود با تعجب به لیسا نگاه کرد...
لیسا از داخل ایینه نگاه کوتاهی به ریک انداخت و با لبخند محوی که زد دویاره مشغول مالیدن رژ لب سرخ روی لبهاش شد...
ریک قدم های متعجبش رو بیشتر به سمتش برداشت و نمیتونست نگاهش رو از سینه وباسن لیسا بگیره...ولی اون دختر اینجا چیکار داشت...
لیسا بدون توجه به چهره ی متعجب ریک اخرین دور رژ لبش رو هم کشید و بعد با مالیدن لبهاش روی همدیگه سعی در برقراری نظمِ رنگ های اون داشت...
ریک:هی..اینجا دستشوییِ مردونست
لیسا با لبخند به سمتش برگشته و یک تای ابروش رو در برابر چهره ی متعجب ریک بالا انداخت...
لیسا:و ایینه هاش از برای خانم ها بزرگتره..
بعد از تموم شدن حرفش چشمکی به ریک زده و دوباره سمت ایینه برگشت و اینبار مشغول درست کردن موهاش شد...
ریک نگاهی به جلوی در انداخت و وقتی که سایه ی دونفر رو دید فهمید نگهبان های خودش هنوز جلوی درن و باعث شد نفسی از سر اسودگی بکشه...
لیسا نگاه خیره ش از داخل ایینه تمام اندام مرد رو برانداز کرد و کوچیک ترین جزئیات رو توی ذهنش نگه داشته بود...
ریک:اما فکر نمیکنم نگهبان های من اهمیتی به بزرگیِ ایینه بدن
ریک اینبار دستش رو به سمت کمرش برده و لیسا خیلی خوب تونست برق اسلحه ی توی کمرش رو ببینه و همین هم باعث شد لبخند محوی زده و به سمتش برگرده...
لیسا:اوه اره اونا منو گشتن و بعد اجازه دادن بیام داخل..
ریک با شنیدن این حرف خیالش راحت شده و دستش رو خیلی اروم از کمرش فاصله داد و از اوردن اسلحه پشیمون شد...
YOU ARE READING
End Game (L.S)
Fanfiction[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....