Chapter 43

13.4K 1.2K 4.3K
                                    

در به ارومی باز شده و صدای برخوردش به دیوار پشت سر، سکوت اتاق رو از بین برد...

لویی و هری همینطور که لبهاشون بهمدیگه چسبیده بود قدمی برداشته و داخل اتاق رفتن...

هری دستش رو به دور کمر لویی حلقه کرد و به سمت لویی قدم برمیداشت که همین هم باعث میشد لویی بی اراده به عقب قدم برداره...

لویی دستش رو دو طرف صورت هری نگه داشته بود و لبهای اون رو محکم و خیلی عمیق میبوسید...

هری لویی رو همینطور عقب میبرد و یک لحظه ام لبهاشون رو از همدیگه جدا نمیکرد و به بوسشون پایان نمیداد...

قدم های هری به جلو و قدم های لویی عقب و عقب تر میرفت و بوسه ی اونها شدت بیشتری گرفته بود...

لبهاشون بالاخره از هم فاصله گرفت زمانی که هری لویی رو به دیوار کوبیده و باعث شد صدای ناله ی لویی تمام اتاق رو‌پر کنه...

لویی که انتظار این حرکت رو نداشت از درد نسبتا کم توی کمرش سرش رو بالا گرفت و همین هم به هری فرصت داد تا سرش رو داخل گودیه گردن لویی فرو کرد...

هری گردن لویی رو محکم میبوسید و قسمت های مورد علاقه ش مثل ترقوه ی اون رو توی دهنش کشیده و شروع به مکیدنشون میکرد...

لویی که صدای ناله ش تمام اتاق رو پر کرده بود دستش رو توی موهای هری فرو کرده و سرش رو برای اینکه فضای بیشتر بهش بده به عقب خم میکرد...

هری همینطور که گردن لویی رو میبوسید دستش رو روی بدنش میکشید و همین هم باعث میشد لویی عملا هیچ کنترلی روی خودش نداشته باشه...

دستش رو روی گودی کمر لویی کشید و به ارومی انشگت هاش رو به زیر لباسش برده و باعث شد صدای ناله ی لویی بلند تر از قبل بشه...

لویی بخاطر لمس انگشت های سرد هری با کمرش بی اختیار اون رو به سمت جلو بلند کرد و سرش رو خیلی بیشتر از قبل به عقب خم کرد و به دیوار تکیه داد...

هری انگشت هاش رو ماهرانه روی پوست بدن لویی میکشید و خیلی خوب میدونست این حرکتش اون رو بی قرار تر از این چیزی که هست میکنه....

با دیدن چهره ی لویی که نفس های فوق العاده سنگین میکشید پوزخندی زد و کاملا غیر منتظره دستش رو زیر باسن لویی گذاشت و در یک حرکت اون رو از روی زمین بلند کرد...

لویی با این حرکت ناگهانیه هری بی اختیار جیغ کوتاهی زد و خیلی سریع پاهاش رو دور کمر هری پیچید و دستش رو دور گردنش محکم تر حلقه کرد...

هری خیلی سریع با بوسیدن دوباره ی لبهای لویی صدای جیغش رو خفه کرد و باعث شد لویی ام اون رو همراهی کنه...

همینطور که قدمی به عقب برمیداشت با لذت لب های لویی رو بین لب های خودش گرفت و به ناله هایی که زیر لب از دهان لویی خارج میشد گوش میداد....

End Game (L.S)Where stories live. Discover now