PT_8

1K 145 24
                                    

نامجین

جین:خیلی وحشیییی...خرس


نامجون:همین که هست تو خودت منو همین جور وحشی قبول کردی

جین:اینطوریههه

نامجون:اهااااااا

جین:اوکی وقتی نزاشتم نزدیکم شی وبهم دست بزنی اونوقت ادم میشی

نامجون: راست ...میگی؟

جین:معلومه...دروغم کجا بود

نامجون:تو این کارو با من نمیکنی ...میکنی؟؟

جین:اه. حالا که اینجوریه باید ببینم. چی میشه اونوقت بهت....

نامجون:چی شد ...داشتی میگفتی

جین :فکر کردم صدا......

نامجون:چی فکر کردی ..بابا چرا اینقدر خورد خورد حرف میزنی قلبم افتاد تو شورتم

جین:جوناااا

نامجون:جونم ؟؟چی شده

جین ترسیده از تخت پاشد و با دو به سمت در اتاق رفت و باز کرد و با وحشت سمت اتاق ویمین رفت با صحنه وحشتناکی روبه روشد

نامجون:جین وایستا چی ش.... یا خدا این چرا اینجوریه

جیمین وحشت زده بالا سر ته ته. نشته بود و محکم میزد تو گوشش تا بهوش بیاد

جیمین:هی ته ته ...خودتو نزن به غش اوکی ..ته ته

جین:چی شده مینی ،چه اتفاقی افتاد

جیمین که حواسش به حضور اون دوتا نبود امد پاشه که تهیونگ و بلند کنه با صدای جین ترسید و پاهاش به هم گره خورد و با ارنج توی صورت ته فرو امد

جیمین:یاااا سکته کردم

نامجون:از روی اون بدبخت پاشو نابودش کردی

جیمین با حس خیسی روی ارنجش

نگران سریع پاشد و شاهکارشو مشاهده کرد

جین :زدی ریدیییی فرزندم

نامجون سریع دستمال گرفت رو دماغ تهیونگ گذاشت

نامجون:حالا نمی خوای بگی چی شد ؟؟

جین:و اون توپ کثیف از کجا امده تو خونه منننن

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Donde viven las historias. Descúbrelo ahora