PT_14

798 97 29
                                    

جیمین

همون طور که داشتم بسته های غذا رو توی ظرف میرختم و روی میز میچیندم به تهیونگ که بعد از صحبتمون تو ماشین یه کلمه هم حرف نزده بود نگاه کردم سابقه نداشت اینقدر اروم باشه

جیمین:ته بیا

تهیونگ اروم امد نشست و مشغول خوردن شد

اه دیگه داره کلافم میکنه به چرت و پرتاش تو هر زمان عادت داشتم واین منصفانه نیست که عین توله سگ بارون دیده شده .....مطمئنم هر اتفاقی افتاده موفق دستشویی رفتنش بوده ...دروغگویی اصلا خوبی نیست

داشتم ظرفا رو میشستم و انگار واقعا نمی خواددهن باز کنه باید خودم دست بکارشم

جیمین:ته یا اون دهن بی صاحب شدت رو بازمیکنیو میگی چی شده یا خودم دست بکار شم

ته شروع کرد به سرفه کردن

ته: می خوام برم دستشویی

چشماموتو حدقه چرخوندم

جیمین:تو چه علاقه ایی داری وقتی می خوای از بحث فرار کنی پناهنده دستشویی میشی

تهیونگ بلند شد که بره

با اخم برگشتم سمتش تو چشماش زل زدم و غریدم

جیمین:بشین

تهیونگ ترسیده نشست لب ورچیده سرشو انداخت پایین

کارم تموم شد و دستمو داشتم خشک میکردم و نشستم رو به روش

جیمین:خوب میشنوم

ته:اه هی..........

وسط حرفش پریدم

جیمین:ته اگه بخوای بگی هیچی نشده و یا مهم نیست و یا هربحثی برای پیچوندن بخوای بگی از پنجره شوتت میکنم پایین این بهترین تئوری مردنته البته اگه شانس بیاری

ته:تو چرا امروز با من بدجنس شدی ؟؟؟؟

جیمین:چون دوست دارم...مشکلیه؟؟؟

خیلی سرد به چشماش نگاه کردم

اخم کرد و دست به سینه به صندلی تکیه داد و لب ورچیده روشو کرد اون ور یه لبخند امد رو لبم ولی سعی کردم از بین ببرمش ولی نشد شانس اوردم روش به دیواره

ته:چی می خوای؟؟

جیمین:همون چیز یا اتفاقی که باعث لالیت شده؟؟

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang