جیمین :تهیونگی چی شده ؟؟
تهیونگ یادش اومد که قبلا توی همین پوزیشن بوده که اون قول رو به خودش داده.......ولی انگار نمی تونست زیاد قولشو نگه داره
تهیونگ :مینی .....سرده
جیمین نگران دستی به پشت تهیونگ کشید به چشمای اقیانوسیش نگاه کرد تهیونگ باچشمای قرمز و خمار متقابلاً به چشمهای نگران جیمین خیره شد
جیمین با تغییر پوزیشن دستشو دور رونای تهیونگ پیچید و با یه حرکت بلندش کرد
تهیونگ حلقه دستشو از کمر جیمین به گردنش انتقال داد
جیمین با مکث صبر کرد و آب دهنشو همراه غده ایی که راه گلوشو بسته بود به سختی قورت داد تهیونگ از سری پیش سبک تر شده بود این درحالی بود که چند ماه پیش تهیونگ سنگین تر از اونی بود که بتونه تکونش بده چه برسه به بلند کردنش
در اتاق رو با آرنجش باز کردو تهیونگُ روی تخت گذاشت و با مکث کنارش رو تخت نشست
جیمین:ته ته ی من نمی خوای بگی چی شده ؟؟
تهیونگ ساعدشو روی چشماش گذاشت ...شاید الان وقتش بود اون تیکه ی پنهان خودشو نشون بده....شاید وقتش بود تا به خودش جرئت دوباره تکیه کردن رو بده.....
تهیونگ:مینی میدونی... از یه جایی به بعد بلو شد اسمم ...ولی...همه آدما میگن آبی رنگه غمِ.....آبی رنگ خلأ روحِ ولی آبی رنگ منِ... رنگ دنیام...رنگ هویتمِ....من با آبی به دنیا اومدم و با آبی هم از بین میرم و این هیچ حسی نداره
جیمین شوکه به لبخند تهیونگ نگاه کرد با بغض اسمشو تکرار کرد
جیمین:...تهیونگا
تهیونگ تک خنده ایی زد و ساعدشو از چشماش برداشت و به جیمین نگاه کرد
تهیونگ :یه زمانی به خودم قول داده بودم تا تو رو دیگه تو خطر نندازم ولی الان رو نگاه دقیقا وسط خطری و من نمی دونم تا چقدر می تونم ازت محافظت کنم
......ولی انگار هنوزم میترسید (منظورش اینکه اگه یه بُعد دیگه از خودشو نشون بده میترسه که بیان کنه یا نشون بده چون نمیخواد کسی رو نا امید کنه یا چون اون چیزی که بقیه فکر میکنن نیست باعث رها شدنش بشه و خوب اینم دلیلی داره چون کسی بهش اطمینان موندن نداده)
جیمین از شوک در اومد چند بار پلک زد ، روی صورت تهیونگ خم شد و موهاشو از صورتش کنار زد حالا که اون بحثو پیچونده بود ....نمیتونست کاری کنه پس تو پیچیوندن بحث کمکش کرد ....شاید هم نمیخواست کاری کنه شاید اونم میترسید از یه بُعد دیگه تهیونگ شایدم تاقطع دیدن ناراحیتشو نداشت هر چی که بود جز خودش کسی از دلیل تصمیمش خبر نداشت ولی مطمئنا این بزرگترین اشتباهی بود که میتونست مرتکب بشه
جیمین :دفعه دیگه بدون اینکه با من مشورتی کنی در مورد من به خودت قولی نده
بغض تهیونگ پیشتر شد با این حرف جیمین دوباره تو گذشته غرق شدفلش بک
با خنده تفنگ آب پاش رو سمتش گرفت و با تمام قوا شروع به خیس کردن جیمین شد
جیمین با داد سعی میکرد از تیر رأس تهیونگ کنار بره که بالاخره تونست پشت یه درخت پناه بگیره
جیمین :یاااا کیم تاتا این ته بی رحمیه
تهیونگ همونطور که با صدای بلندی میخندید نزدیک درخت شد
تفنگشو آماده کرد می دونست تفنگ جیمین دیگه آبی نداره حالا نوبت انتقام اون بود
تهیونگ :من دیشب به خودم قول دادم تا انتقام نگیرم ولت نکنم
جیمین یه نگاه سریع به اطراف کرد و با دیدن چیزی که روی زمین افتاده بود نیشخندی زد و مخالف جهت صدای تهیونگ سمت درخت دیگه ایی رفت و چیزی برداشت و با شوخی فریاد زد
جیمین: یا کیم تاتا دفعه آخرت باشه در مورد مسئله ایی که به من مربوطه بدون اینکه به من چیزی بگی به خودت قول میدی
حدث زد که تهیونگ میپره جلوش تا خیسش کنه و بعد چند دقیقه همینم شد تهیونگ جلوش پرید ، همین که تهیونگ جلوش پرید بدون اینکه بهش فرصتی بده گفت کور خوندی و با یه نیشخند شلنگ آب رو مستقیم جلوش گرفت و دریچه اشو باز کرد و شروع به موش آبکشی کردن تاتا کرد اون زمان بود که صدای خندها و فریادهاشون سکوت باغ رو شکسته بود
ESTÁS LEYENDO
𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕
Fantasía(های به ریدرها عزیزم لینک پارت های ویرایش شدش قرار گرفته در پارت اول لطفا اگه به این بوک برای خوندن فرصت دادید لطفا فایل های ویرایش شده اش رو چک کنید و لذت ببرید 💜) کیم تهیونگ حتی اسمشم باعث میشه سرتو بکبونی تو دیوار کیم تهیونگ عنصریه که تنها کار...