PT_23

715 78 103
                                    

جین


اهه میدونستم چشمام عین چی دارن برق میزدنن ولی نمیتونستم کاری کنم بالاخره نفسمو بده چند سال آسوده بیرون دادم و احسای زنده بودم کرد سفت بغلش کردم و بدون اینکه کسی متوجه بشه یه نفس عمیق کشیدم عطر خوش بوش رو بو کردم

ته:ددی

با یه لبخند نامحسوس به بیرون نگاه کردم و لب زدم

جین:جان ددی

با حس خیسی گردنم سفت بغلش کردم

و بغض کردنم

ته:دلم خیلی برات تنگ شده بود ...فکر کردم مردی

جین:هیششش دیگه گذشت منم دلم برات تنگ شده بود ...پیشتر از اونچه که فکرش رو کنی


چرا ...چرا دیر فهمیدم ...چرا با تموم نشونه هات نخواستم باورکنم تو اونی همون چشما همون رنگه موها و همون اخلاق و همون لبخند همون بو چرا چرا نخواستم باور کنم که زنده ایی.....

پوففی از این سرزنشا کشیدم و بعد عصبی نفسمو دادم بیرون من باید حساب اون مادر مرده جنده دیک فیس رو برسم فقط وایستااا فردا قشنگ دمار از روزگارت درمیارم کودن


جیمین


من هنوز عصبانیم پیشتر از قضیه توی ماشین عصبی بودم تا اون خوکدونی  انقدری عصبانی بودم که کافی بود یه چیزی بگه پاچه هاشو که سهله باکسرشم بچسبم و جرش بدم

ولی شانس اورد که هنوز حرفی نزده

ته رو مبل غمبرگ گرفته نشست و به تلویزیون خاموش زول زد

رفتم لباسمو عوض کردم انقدر که داغ کرده بودم نفهمیدم چی پوشیدم و چه جوری پوشیدم اومدم برم تو آشپزخونه تا آب بخورم بلکه این آتیش تو وجودم کم بشه که ته مثله جن ها روبه رو ظاهر شد از ترس چند قدم عقب رفتم بهش چشم غره رفتم و اومدم از کنارش رد بشم که دستمو گرفت

ته:چیم

دستمو به حالت عصبی از دستش بیرون کشیدم

جیمین:الان نه ته

دوباره خواستم از کنارش رد شم که جلوم قرار گرفت

دیگه نمیتونم خودم کنترل کنم

جیمین:تههه هی میامم اقایی کنم و هیچی نگم تووو مگههه میزارییی از بس امشب بهم استرس و نگرانی و شوک وارد شده که برای تماممم عمرم کافیههه به اندازه یه فرد 60سالههه تجربه کسب کردم همینم مونده موهام سفیددد بشه

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now