𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕

PT_22

باعجله پاشدم به سمت بیرون دویدم بعدازیکم پرسه جو به اتاق باز جویی رسیدم و سریع در رو باز کردم که با دیدن ته بغض بهم یورش برد

ته ترسیده یه گوشه کنار دیوار جمع شده بود و میلرزید و یه افسر که هول کرده نزدیکش بود و تهیونگ هی سعی میکر پیشتر جمع بشه و ازش فاصله بگیره با عجله رفتم سمتش و افسره رو شوت کردم اون ور و سر تهیونگ رو سمت خودم کردم ولی نگاه ترسیدش هنوز به اون افسره بود

جیمین:هی تههه...منو نگاه کن ..هی بیبی من اینجام و قرار نیست هیچ اتفاقی بی افته ...آروم باش

سرشو تو بغلم گرفت و به خودم فشردمش که محکم بغلم کرد و لباسمو تو مشتاش گرفت و شروع به گریه کردن کرد اشکام نزدیک بود سریز شن ولی نه باید قوی باشم ...امشب کی تموم میشه دیگه نمی توتم ادامه بدم

آروم توری که فقط خودش بشنو صدامو لب زدم جیمین:چی شده ته؟؟

به آرمی من لب زد

ته:اون ..قصد ...داشت...همون کاری که اون کردوکنه؟

فقط منو ببر از اینجا چیمی

یه نگاه"تو دیگه مردی"به افسره کردم که چند قدم عقب رفت

فلش بک به قبل ماجرا =تهیونگ

همین که رفت بیرون گوشامو تیز کردم که صحبتشون رو بشنومم حس میکردم یه چیزایی درمورد من فهمیدم برای اینکه شک نکنن شروع کردم زیر لب خوندن و رقصیدن .....اوههه خدای من گاوم دوقلو زایید اصلا حواسم به احزار هویت این دنیای ادما نبود پیتر میگفت اینجا موندن و اومدن کلی درسر داره و مکافات من گوش نکردم حالا چه گوهی بخورم

خسته از این همه تحرک رو میز دراز کشیدم و چشمامو بستم خوب تهیونگ اون یه بوی خاص داره پس یکی ازماست و پس سوال ایجاد میشه چه طوری اینجاست* و چه طوری پلیس شده و چه طوری و از همه مهم تر چهرش آشناس....کجا دیدمش ...اه بیخیال میتونه این سوالم ایجاد کنه از ما نییت ولی با یکی ازما رابطه داره واووو

خوب به هر حال هیچکس نباید متوجه بشه من چیم پس چه گوهی بخورم ......فقط یه نفر میتونه کمکم کنه ....که نمیگنه

سرمو محکم کبوندم به میز که اخخخخخ مخم سرمو چسبیدم اییییی وقتی چشمامو باز کردم دیدم یه نفر روم خم شده با دیدن وعضیتمون یاد اتفاق 4ساعت پیش افتادم با ترس عقب رفتم که از رو میز افتادم اخخخخ مخم اخخ کمرممم اخ پامممم کونممممم

با عجله و نگرانی کنارم نشست:هی حالت خوبه

از نزدیکی پیش از حدی که به وجود اومده بود ثدای ذهنشو میشندیم که میگفت چه هیکلی دارم و چه سکسیم باعث پیشتر ترسیدنم میشد و پیشتر میرفتم عقب