PT_41

401 50 234
                                        

که یهو یقم از پشت کشیده شد و کبونده شدم به دوار با ترس به موجود خشمگین روبه روم نگاه کردم

جیمین:مگه با تو نیستممممم

از درد اشک تو چشمام جمع شد

ته:چی میگی؟؟

جیمین:مگه من تنها عشقت نبودمم

گیج نگاهش کردم چرا اینو میگه ....سردر نمیارم

ته:چه طور مگه؟؟

جیمین:تو همین دو دقیقه پیش به یه نفر دیگه گفتی عشق من ...پس من چی؟؟

لب ورچیده نگام کرد

با تعجب نگاهش کردم .....این کارش یعنی چی؟؟؟

حسودی کرد؟؟؟

شک کرده به حسم؟؟

حساس شده ؟؟؟

اعتمادشو از دست داده ؟؟؟

نکنه فهمیده کلی دست کونمو چنگ زدن؟؟

همون جوری که یقمو گرفته بود تکونم داد

جیمین:سواااالم جواب نداره

خوب این کارش هرچی باشه مهم نی

لبامو سطحی رو لباش گذاشتم

مظلوم نگاهش کردم و روی لباش لب زدم

ته:تو تنها عشق منی

یکم رفت عقب و با همون اخمای تو هم لب زد

جیمین:پس دیگه حق نداری کسی دیگه ایی رو ایمجوری صدا کنی

نیشمو باز کردم

ته:چشم عشقم

یقمو ول کرد و برگشت با ناز و عشوه رفت

منم عاجزانه به پله های پره آدم نگاه کردم به خدا کارابه ها اینقدر توش آدم نیست که اینجا پره آدمه

دیگه داشت اشکام می ریخت

اهاییییی دنیاااااا ازتتت خیلی شاکیممممم

تو بیاددد جواب کون دستمالییی شدمو پس بدی

اگه قهر کنه و شور بره خودت جواب گویی

آههههه ماماننننن نیستی ببینی کونمممم دیگه کون نمیشهههه

شل از پله ها پایین اومدم (منظور از شل اینه که بی انرژی از پله ها پایین اومد بعضی مواقعه وقتی از پله ها به زور پایین مایی دستات برای خودش میره و یه صدا هایی از خودمون در میاریم اینجور مواقعه ها وقتی خوابیم اتفاق می افته)

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Место, где живут истории. Откройте их для себя