PT_15

700 86 16
                                    

از ماشین پیاده شدم

*هیوووونگگ

یا داد یه نفر ترسیده به سمت صدا برگشتم که یهو یه چیزی یا بهتره بگم یه کسی محکم بغلم کرد

جیمین:کوکی داری خفم میکنی

کوکی :هیونگگگگ دلم برات اندازه ی دندون خر مگس تنگ شده بود هق هق هق

چشمامو تو حدقه چرخوندم این چند ماه از بس چشمامو چرخونده بودم دیگه به طور خودکار خودش میچرخید

جیمین:کوک خرمگس دندون نداره

کوکی با اخم از بغلم درامد

کوکی:چرا داره همه ی حیوانات دارن

جیمین:نه همه دندون ندارن

کوکی:چرا دارن پس چه جوری غذا میخورن

جیمین:من چه میدونم من تخصوصم توی این زمینه قد نمیده و ندارن

کوکی:چرا دارن

جیمین:اگه این طوریه منم دلم برات اندازه ی گوه سوسک تنگ شده بود

کوکی:هیونگ سوسک نمیرینه پس گوه نداره

جیمین:چرا داره

کوکی:نه نداره

جیمین:چه طور خرمگس دندون داره ولی سوسک گوه نداره؟؟

کوکی:قانع شدم

نامجون:بعد جین به من میگه دانای کل

هوسوک:معلوم هست کجایین زیر پامون چمنزار که سله جنگل زار شده ...

جین:اخ گفتی فقط گوسفندامون کم بودن که الان  رسیدن

ته:میشه تیکه هاتون و بست کنید و بریم تو اگه بخوایم به امید به پایان رسیدن تیکه هاتون دل ببنیدم تا فرداصبح همین جا وایستادیم

پوفی کردم دست تهیونگ رو گرفتم و رفیتم تو و به هیچ کدومشون محله خر ندادم <<ای کاش پاهام قطع میشد و نمی رفیتم تو و ای کاش یه نفر بهم میگفت با تو رفتنمون چه اتفاقی می افته به هرحال اگه هم میگفت به مخش شک میکردم >>

روی یه میز نشستم و به اطراف نگاهی کردم

جیمین:عجب خر تو خریه

+اه حالا نمیشه خر یه بیچاره رو ول کنی یکم گاوه رو بچسبی ؟

_حالا چرا گاو؟

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now