PT_19

590 88 8
                                    

تهیونگ


اه خسته شدم پس چیمی کی میاد

همین طوری که داشتم اطرافمو دید میزدم که انتهای خیابون نظرمو جلب کرد با دقت پیشتری که نگاه کردم دیدم نزدیک 15نفر دارن به سمت من می دویدن برگشتم روبه رومو نگاه کردم و ترسیده اب دهنمو قورت دادم دستامو مشت کردم و چشمامو مالوندم "نه ته این توهم نیست واقعا دارن سمتت میان " چشمام و محکم روی هم فشار دادم و باز کردم که این دفعه پاهام شول شد و اب دهنم پرید تو گلوم به سرفه افتادم یعنی چییی

چرا تعدادشون زیاد شد پشت سر اون 15نفر با فاصله نسبتا زیاد کسای دیگه ایی هم بودن که از اونا تعدادشون پیشتر بود و هی عربده میزدن'به نفعتونه که وایستم' دوباره روبه رومو نگاه کردم یه نیشخند زدم

ته:ته به سلامتی توهمی نبودی ...که شدی

با برخورد یکی بهم افتادم اخخخخخ کونم

گپ کرده نگاهش کردم سرمو به ماشین چسبوندم

ته:چه توهم واقعیِ....حداقل تو هیچی خوب نباشم فهمیدم تو کار توهم خوبم

با صدای ایست یارو یه نگاه به من یه نگاه به عقب دوباره شروع به دویدن کردن

ته:ته اسکول این که توهم نیست واقعا که اخرشی و اخرشن طرف چه اسکولی بود

نیم خیز شدم تا وایستم که چشمم به یه پلاستیک کوچیک که داخلش یه چیز تمام سفید توش پر بود افتاد حتما ماله اونی بود که خورد بهم ورش داشتم برم بهش بدم که یا حرف چیمی افتادم که میگفت ازجام تکون بخورم خونم حلاله یه نگاه پر تاسف به مرد انداختم و یه نگاه به در بار که دوتا نگهبان که فکر کنم مجسمه طبیعی بودن چون تکون نمی خوردن و زول زده بودم به روبه رو پوفی کردم ته حالا حالا چیمی نمیاد تو هم که زیر پات چمن زار شد تا اون بیاد تو رفتی و اومدی بدون این که متوجه بشه این هم میدی به اقاه یه کار خوبم کردی تازه

با یه نیش باز به طرفی که اون اقاه دویده بود دویدم

باسرعتی که داشتم البته که از نیرومم استفاده کردم بهشون رسیدم چه خبرن انگار گله گراز های وحشی رم کردن بینشون سرچرخوندم که طرف رو جلوتر از همه دیدم و جلو تر رفتم

ته:اقا اقا وسیلتون جا گذاشتی

همون یارو با تعجب و تفس نفس نگام کرد و گفت:چی می خوای بچه راهتو بکش برو

یه اقای دیگه از پشت سر له له زنان گفت :این کیه ؟؟

همون اقاه:چه میدونم ..حتما یه روانی که عقلشو از دست داده

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now