PT_17

632 85 36
                                    

جین


نمیدونم چی شد و مغزم ریست شد

ولی تا جون داشتم زدم تو صورت مردک مرغ نما

دیدم که دیگه از صورتش معلوم نیست و بیهوش شده ازش روش بلند شدم

اخخخ لعنتی لکنم گرفته و پام خوابید

دست و شونه هامو از اون مرغابی هایی که مثله گوریل منو چسبیدن ازاد کردم چرخیدم سمت تخت

نچ نچ نچ اخه الان وقت این کاراس

لنگ لنگان رفتم سمت جیمین و محکم زدم پس سرش

جین:خیرندیده حشرت رو برای تو خلوتتون بزار نمیبینی بچه از حال رفته

جیمین:هیو..نگ...نفس نمیکشه

جی هوپ که داشت چکش میکرد گفت:هی مینی الان حالش خوبه و فقط از حال رفته

کوکی:من میرم کارت V.IP بگیرم

خم شدم و ته رو تو بغلم گرفتم و براید استایل بلندش کردم و لنگان لنگان از اتاق بیرون رفتم

و وقتی به پله ها رسیدم کوک هم رسید و سریع درباز کرد

تو اولین اتاق که به نظر خالی می اومد گذاشتمش

و به صورتش نگاه کردم بغض داشت خفم میکرد چهره ی معصوم ته فقط یاد اوری خطاهای جبران ناپذیرم بود هر وقت نگاهش میکنم خاطراتم مثله سیلی تو صورتم می خوره و باعث پیشتر فرو رفتنم تو منجلاب میشه خیلی سخته تو منجلاب دست و پا بزنی و پیشتر فرو بری و تاجایی که دیگه جونی برای دست و پا زدن نداری اونجاست که از فطر نا امیدی و غم و خاطرات گذشته به زود تر فرو رفتن فرمیکنی نه نجات و تنها کسی هم که می تونست نجاتت بده هم خودتت باعث نابود شدنش بودی و بدتر از اون مهم ترین دلیل اونجا بودنت

نمی خواستم گریه کنم اینو بهش قول داده بودم

با بغضی که نمیرفت و نه میترکید خم شدم و پیشونیشو بوس کردم برگشتم که برم که یاد اوری اون خاطره و صداش تو گوشم باعث فرار یه قطره اشکم شد با یه لبخند و سری پایین رفتم بیرون

[+یا هیونگگگ چرا هی بوسم میکنی؟؟؟

_چون تو خیلی کیوت و دوست داشتنی

+هیونگم میدونی چیه

_هوم چیه؟؟

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now