pt_1

5.5K 401 32
                                    


چه جالبه اتفاقاتی که اصلاا انتظارشو نداری اتفاق می افته
یا زیادی خوشبختی یا زیادی بدبخت
حد وسطی وجود نداره
چه انتظاری داری تا میای فکر کنی خوشبختی و بدبختی ها تموم شده یه طوفان به نام بخیلم چشم ندارم خوشیتو ببینم به زندگیت میاد
تا میای فکر کنی تموم شده رفته پی کارش بد تر میشاشه بهت

توی خیابون داشتم میچرخیدم مثل هرشب اَه اَه دیگه واقعااا خسته شدم دلم می خواد همین الان از اسمون بلا به باره رو سرم هر چی باشه از این روز مرگی در بیام راستی گفتم بلا یاد اون اهنگ افتاد میگفت بلا ای  بلا دختر مردم بلا گل گندم بلا....
_زهر مار بلا
ااااهههه روانی شدممممم
وقتی متوجه اطرافم شدم دیدم یه بچه گیج داره نگام میکنه حتما اینم به عقلم شک کرده اه به درک خاک تو اونجاش
_مگه عقلم داری که مهم باشه ؟
+باز تو حرف زدی .......نبودی آرامش داشتیم
_از خداتون باشه که من پیشتونم و تتها نیستید
+چرا الان داری چس ناله میکنی
_چند وقت نبودم بی تربیت شدی باز 😡باید ببرمت سازمان تربیت اخلاق
+کی حرف از تربیت میزنه دیگ به دیگ میگ روت ته دیگ خودت اول برو کمپانی اخلاق بعد بیا اینجابرو بالای منبر گاگول
_خیلی .......
×آقا هی اقا
از ترس پریدم دیدم طرف داره صدام میکنه
_خوب شد گفتی اگنه نمی دونستم طرف صدات میکنه
+لال شو
_بلهههه           +نعله
×آقا حالتون خوبه
_بیا اینم به عقل نداشتت شک که نه یعقین پیدا کرد
دیگه عصبانی شدم و با پرخاشگری بلند شدم
_حالا چرا میزنی
من:آره حالم خوبه
رفتم از پارک بیرون اصلا نمی دونم کی از اینجا سر در اوردم
_عاشق شدی هاااا    +چه ربطی داشت
_چون حواسش نیست.     +o_O
همین طور که زیرم دینامیت بود مثل همیشه یه بلاییی خیلی عالی بر سرم نازل شد قشنگ بد شانسی تا چه حدددد الان اون کلاغه بیین این همه راه باید میرید روم
تا امد برم حسابشو برسم غار غار کنان رفت این دفعه واقعا رد دادم الان احساس میکنم از گوشام داره بخار در میاد
_رد داده بودی جانم -_-   +فکر کنم شک داشت
نیمه های شب بود و خدا رو شکر به خونم نزدیک شدم
داشتم در مورد اتفاقات قشنگ امروز فکر می کردم که مثل همیشه بیدار شدم ؛ بعد جیش کردنم تو دستشویی با باسن مبارک افتادم اونم به دلیل صابون زیر پام ؛ اه هنوزم دردشو احساس میکنم و هنوز درک نکردم صابون اونجا چیکار میکرد و وقتی از دستشویی بیرون امدم همینکه پام و گذاشتم روی پارکت صدای نعرم مثل ملودی توی تمام کوچه پیچید و دلیل اون ملودی قشنگ سر صبح سوزن ته گردی بود که تو پام رفته بود ؛من هنوزم فکر میکنم اون خونه جن داره اخه سوزن ته گردم کجام بود نمی دونستم ؛و هنوز درک نکردم بین این همه چیز سوزنننن ؟و خوب بعداز کلی از درد گریه کردن نگاه خمارم از گریه به ساعت افتاد حسابیییی دیرم شده بود و مطمئن بودم این دفعه استاد وو من و با تیپا از کلاس شوت میکنه بیرون رفتم صبحانه درست کنم و تو خندق بلام بریزم که آهههه هیچی نبود مگس هم توی یخچال پر نمیزد از جیب منم صاف و صوف تر بود به قول جین هیونگ باید با این وعض اب به جای تخم مرغ سرخ میکردم ، بیخیال خوردن شدم رفتم لباس بپوشم و چون عجله داشتم و 100در100 این ترمم و مثل ترمم قبلی اقای وو من و میندازه و خمار بودم هرچی دمه دستم بود پوشیدم و دریق از اینکه خودم و توی اینه ببینم و خوب چون من شانس که هیچ سرنوشت  درست حسابی هم ندارم. لباس خواب باب اسفنجیم رو پوشیده بودم و با یه شلوارک مدل هوایی که گل گلی بود و کیف خواهرمو که شبیه کیف های ارتشی بود و یه جورایی هم قد خودم بود و همش تو شک بودم که چرا اینقدر سنگینه ور داشته بودم و اصلاااا زحمت نگاه کردن به تیپمو کیف ندادم
خوب داشتم میگفتم جورابای لنگه به لنگه و...... راستی مدل جورابامم و بگم یه جوراب سبز که عکس غورباقه ی برجسته شده کنارش بود میخورد ماله بچه های 10 یا 9 ساله باشه و هنوز به درک اینکه چرا اون جوراب تو خونمون بوده نرسیدم و یه لنکه دیگه جواب مشکی و همش پیش خودم میگفتم چرا این لنگه برام کوچیک و تنگه و با خودم فکر میکردم نکنه اون پام بلند تر از اون یکی شده باشه ولی خوب وقتی نگام به ساعت افتاد و همین طور که داشتم اشحدمو میخوندم کفاشا رو بپوشیدم مثل جت از خونه زدم بیرون حالا کفشا چی بودن. به جای کتونی یه لنکه دمپایی. فرمز خوووشگللل و یه لنگه دیگر کفش فوتبالی قشنگ نور الا نور شده بودم فکرکنننننن چی سده بودم با اون وعض تازه موهام دسته کمی از لونه ی شتر مرغ نداشت
تو راه هم همه یه جور نگام میکردن
منم از نگاها خرسند و با اعتماد به نفس بالایی سینه سپهر کردم و به راهم ادامه دادم تا به سر درد دانشگاه رسیدم دانشگاه رو داشتن بازسازی میکردن
و چون اون روز روز خوش شانس ها بود همین که پامو تو از در رد کردم یه سطل گچ افتاد رو سرم سطال و از سرم ور داشتم با دستم گچ هارو از چشم و دهنم پاک کردم .خیلی عصبانی شده بود تا امدخاندان طرف رو به فحش بگشم گچ رفت تو دهنم .مثل بمب ساعتی اماده ی منفجر شدن بودم وکه کل دانشکاه رفت هوا تا امدم دهن باز کنم
یونجین یکی از هم کلاسی هام :مییینی اخه اسفنجی اخههههه..ههاهه
من :درد چرا میخندی
یونجین همون زطور که اشکاشو پاک میکرد:یه نگاه به خودت کردیییی.....
یه نگاه به خودم کردم و تازههههه عمق فاجه رو دریافتم
سرخ شدم این دفعه نه از عصبانیت از ابرو ریزی که شده بود که یکی از این بچه های بی مخه بیکارکصمغز ازم عکس گرفت با تموم وجودم دویدم طرف خونم و مطمئن بودم فرداااا سر تیتر اخبار دانشگام هرچقدر به طرف خونم می دویدم انگار نمی رسیدیم خودمو توی یه کوچه انداختم تا نفس تازه کنم که حس کردم. یکی داره از پشت بهم نزدیک میشه با ترس اب دهنمو قورت دادم و با لرز سر بگردوننم که .......

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆 𝑴𝒂𝒌𝒆𝒓 𝑬𝒍𝒆𝒎𝒆𝒏𝒕Where stories live. Discover now