77

7.4K 1K 6K
                                    

با عرض سلام😀

چطورید ترکیده‌ها؟😀🎈

کلا با دو، سه روز تاخیر برگشتم آبرومو بردید😒
صبر کنید فقط. جرتون میدم📌

کاور رو نگاه کنید و یاواااااش بزنید💦
داداچ هرررررمن جذاب سسکی خودمه🤤😍😭

الهی هدف بشم شاید تیراندازم تو باشی🤤💦
(فکر کنم جای خوبی رو برای فنگرلی انتخاب نکردم😂🤦🏻‍♀️)

بیشتر از ۹ هزار کلمه‌است دوستان!
خودتون بودجه بندی کنید بخونید😂🤦🏻‍♀️

بخونیددددد
بترکیدددددد
😀📌یوهاها

___________________________________

گاهی تمام وجودت گریه میکند....جز چشم‌ها!..
.
.
.
.
.
د.ا.د لویی

"ببندیدش به هدف!"

هرمن گفت و من با شنیدن حرفش با وحشت بهش نگاه کردم و قبل از اینکه بفهمم چه اتفاقی داره میفته، جرج همراه با یکی دیگه از سربازها، بازوهام‌رو گرفتن و من رو از روی زمین بلند کردند....

"چ- چی؟؟؟!!....میخوای چیکار کنی لعنتییی؟؟؟....ولم کنیددد!!...حق نداری بهم دست بزنی عوضییی!!... ولم کنننن!!!"

دبا وحشت داد کشیدم. میخواستم مقاومت کنم ولی نمیتونستم به خاطر اون تیر، پای راستم رو تکون بدم و جای ضربه‌ی شلاق‌ها هم، نمیذاشت حرکت کنم...

اون دونفر من رو همراه خودشون کشیدن جلوی یکی از هدف‌ها ایستادن. دست‌ها عقب بردن و پاهامو کمی باز کردن و محکم به تنه‌ی قطع شده‌ی درخت بستن طوری که نمیتونستم حتی ذره‌ای تکون بخورم...

از وحشت قفسه‌ی سینه‌ام تند تند پایین و بالا میرفت و برخورد کمرم با چوبی که بهش بسته شده بودم، وضعم رو بدتر میکرد و درد کشنده‌ای رو زیر پوستم وارد میکرد...

هرمن تو فاصله‌ای دورتر از من، با آرامش دستکش‌هاش رو از دست‌های اریکا بیرون کشید و دستش کرد. کمانش رو از سربازی که کنارش بود گرفت و تیر رو داخلش گذاشت و سمتم نشونه گرفت....

با بیچارگی چشم‌هامو محکم روی هم فشار دادم تا حداقل نبینم که داره چه اتفاقی میفته و با وحشت و زیرلب، تند تند زمزمه کردم...

" یا مسیح!...یا مسیح خودت کمکم کن!...خودت نجاتم بده!..خدایا!...خدایا پس هری کجاست؟؟"

چشمامو به آرومی باز کردم و هرمن رو دیدم که کمانش رو تا ته کشیده بود و من رو نشونه گرفته بود و زمانی که ولش کرد، با وحشت جیغی زدم و تیر، به سرعت سمتم اومد با فاصله‌ی کمی از چشمم عبور کرد و کنار سرم، به تنه‌ی درخت خورد!!....

با وحشت نفس نفس زدم و به تیری نگاه کردم که شاید اندازه‌ی یک بند انگشت باهام فاصله داشت و اینبار با صدای بلندی داد زدم....

CONQUEREDWhere stories live. Discover now