103

4.2K 428 1.3K
                                    


سلام به همههههه😎

چطور مطورید جیگر طلاها😌🤍

ساعت ۳ شبه. دارم از بی‌خوابی و چشم درد میمیرم. فلاپ کنید این پارتو کوووووونتو میدرم🥹✨️

خیلییییییییییی هم پارت طولانی‌ای هست💀
اینو حداقل ۲،۳ هفته‌ای داشته باشید
مدیریت کنید😂🤝🏼

۱۵ هزاااار کلمه‌ست!!!!
۱۵ هزارتا کامنت نذارید، ۱۵ هزارتا دیلدو میخرم برا تک تکتوننننننن اطسللسلسیلاخبخیخیخخی💀🔪

امیدوارم لذت ببرید....
ووووی وووی🥹🥹🥹❤️

_________________________________


زخم اگر صدا داشت
تنت سرود بلندی می شد....

- روزبه سوهانی•


.
.
.
د.ا.د لویی

همونطور که هنوز طوری وانمود میکردم که انگار مشغول هدف گیری اون گوزن هستم، چند لحظه با خودم جدال کردم که چیکار میتونم بکنم. دست‌هام از ترس و وحشت میلرزید طوری که حتی نمیتونستم کمان رو توی دستم نگه دارم...

و زمانی که اون فرد سعی کرد آهسته نزدیکم بشه و صدای شکسته شدن شاخه‌ای رو زیرپاش شنیدم، بلافاصله و بدون اینکه حتی فکر کنم یا نشونه‌گیری کنم، فقط با سریع‌ترین حالت ممکن سمتش برگشتم و تیر رو از کمان رها کردم....

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد؛ طوری که انگار حتی فرصت نکردم به هیچ چیزی فکر کنم و فقط از روی غریزه و برای زنده موندنم، اون تیر بی‌اختیار از دستم رها شد...

و حالا که به پشت سرم برگشته بودم، فهمیدم که تیر رو اشتباه نشونه گرفتم و به تنه‌ی درختی که پشتم بود برخورد کرده!!....

با تمام وجود نفس نفس میزدم و صدای تپیدن قلبم رو توی گوش‌هام حس میکردم و تمام بدنم از ترس یخ‌زده بود ولی زمانی که اون فرد به آرومی از پشت درخت بیرون اومد، فقط تونستم با گیجی و سردرگمی نگاهش کنم!!!!...


"باید اعتراف کنم که تیراندازیت فوق‌العادست.... البته اگه هدفت درخت بود!"

با شنیدن حرفش فقط چند لحظه بدون اینکه حتی بتونم واکنشی نشون بدم یا کوچکترین حرکتی بکنم، فقط بهش خیره شدم طوری که انگار بدنم از ترسی که چند لحظه پیش داشتم، قفل کرده بود....

بعد از چند لحظه و زمانی که دید درست مثل یه مجسمه، بی‌هیچ حرف یا حرکتی سرجام موندم، بالاخره نیشخندش رو جمع کرد و ابروهاشو درهم کشید و با لحن نامطمئنی پرسید‌‌‌....

"هی؟؟...حالت خوبه؟؟!"


با شنیدن همین حرف انگار تازه به خودم اومدم، در عرض ثانیه‌ای تمام وجودم از عصبانیت پر شد و بدون اینکه حتی فکری کنم، سریع تیر و کمانم رو زمین انداختم و سمتش رفتم و هر دوتا دستمو مشت کردم و محکم به سینه‌اش کوبیدم و به عقب هلش دادم و با عصبانیت داد زدم....

CONQUEREDWhere stories live. Discover now