CONQUERED

108

سلام به همهههه🫦

حالتون چطوره اکوری پکوری‌ها؟😌☁️

امتحاناتتون خوب پیش میره؟🤡

خیلی در دوگانگی بودم که آپ کنم یا نه چون میدونم همه وسط امتحاناتتون هستید و سرتون شلوغه‌ ولی قلب مهربونم اجازه نداد پارت کامل داشته باشم و آپ نکنم براتون😔😂💅🏻

۱۲ هزار کلمه‌ست....
۱۲...هزار....فاکینگ....کلمه....💀

پس خداییش پشیمونم نکنید و با کامنت‌هاتون بهم انرژی بدید چون منم تو فرجه‌ی کورس‌ام از خواب و استراحتم زدم و براتون نوشتم 🥹💕
*چهره‌ی گریه‌ی شرک

خیلی خب....
آماده‌اید بریم هری رو بگاییمممممم؟😂🔪

امیدوارم آخر پارت پاره پوره باشید✨️🥹🦄💕☁️
*ستاد ایموجی‌های نامرتبط

❌️برای تصور بهترتون این پارت پر از عکسه
پس فیلترشکن‌هاتونو خاموش نکنید که بتونید عکس‌ها رو ببینید❌️

آهنگ این پارت: The Hanging Tree
توی چنل تلگرام میذارمش
___________________________________

●در عشق و در جنگ....
همیشه بی‌گناهان کُشته میشوند!...●

.
.
.
د.ا.د هری

با شلاقی که توی دستم بود محکم به پشت اسب کوبیدم و با نهایت سرعت، همراه با لیام و سربازهایی که همراهمون بودند، سمت رود لاسون و جایی که آخرین بار اون آشوبگرها دیده شده بودند، میرفتیم....

شتابمون انقدر زیاد بود که باد محکم به صورتم میخورد و بهم تازیانه میزد، موهام پخش شده بود و به سختی میتونستم بین گرد و خاک سم اسب‌ها، مسیر رو ببینم اما هیچکدوم از این‌ها ذره‌ای برام مهم نبود.‌‌‌..
نه تا وقتی که اون لعنتی‌ها رو برای لویی نگیرم!...

تقریبا دو هفته‌ست که لویی داره خودش رو عذاب میده.
جلوی چشم‌های من روزی هزاربار از ترس و نگرانی و احساس مسئولیت، میمیره و زنده میشه و من هیچکاری نمیتونم براش بکنم ولی حالا که این موقعیت پیش اومده تا بهش کمکی کنم، نمیخوام ناامیدش کنم!....
لویی بیشتر از چیزی که ممکنه توی زندگیش رنج کشیده...

اما دردناک‌تر از تحمل این همه رنج، اینه که ببینی دنیا کوچک ترین اهمیتی به رنجی که میبری نمیده!....

لحظه‌ای که توی سالن قصر و جلوی بقیه، غرورش رو زیرپا گذاشت و با اون چشم‌های دریایی و موج‌های آشوبش، بهم خیره شد و ملتمسانه ازم خواهش میکرد که نرم، تمام بدنم سست شده بود و خام اون چشم‌های معصوم و زیباش شدم....

چی داره این کلمه‌ی 'نرو' که وقتی از زبون معشوقت میشنویش، بند بند وجودت به وجود معشوقت زنجیر میشه و تو رو به اسارت میگیره؟؟!‌...‌