سلام به همه😀✋🏼من برگشتیدم😌
چطورید؟؟
امیدوارم بچههایی که کنکور داده بودن، از نتیجهی انتخاب رشتهشون راضی بوده باشن^-^💙
خیلی خب...این پارت نسبت به سایر پارتها یه ذره کمتره.. چون پارت رابطه به سوی بگاییها😂😌💅🏻
اصلا نترسیدا😂
مهسا حواسش به همهههههه چی هست😎
*داداچ هرمن را در آغوش میکشدآهنگ این پارت: پرفکت نو😌💙
برید بخونیدددد🚶🏻♀️
_________________________________
.
.
.
.• کاش تا آخرین لحظهای که نفس میکشم،
عطر وجود تو پر کند خلاهای جانم را...!•د.ا.د لویی
"صبر کن تاملینسووونننن!!!...فقط میخوام تلافی کنمممم!!"
"هری چرا انقدر پیگیری؟؟؟!!....ولم کن دیگهههه!!"
با صدای بلندی گفتم و همونطور که میخندیدم، به سرعت دور اتاق دوویدم و هری هم، همراه با تیغی که دستش بود دنبالم میدوید!....
ماجرا از اونجایی شروع شد که آرایشگر مخصوص هری مریض بود و نتونست برای مراسم امشب هری رو آماده کنه و هری هم از من خواست که ته ریشهاش رو اصلاح کنم....
با وجود اینکه بهش گفته بودم من بلد نیستم و ممکنه پوستش رو ببرم ولی اون خیلی اصرار کرد که صورتش رو اصلاح کنم و همونطور که فکرش رو هم میکردم، صورتش رو بریدم!....
خیلی خیلی کم...اون هم روی خط فکش رو...
واقعا خیلی کم و سطحی!....
اونقدر کم که شاید فقط دو، سه قطره خون اومد!...ولی هری فکر میکنه من از قصد اینکارو کردم و الان چند دقیقهای میشه که داره با همون تیغ دنبالم میکنه تا اون هم صورتم رو ببره!!!...همینقدر ظالمه!....
وقتی دیدم هری خیلی بهم نزدیک شده، در یک حرکت احمقانه، به جای اینکه میزغذاخوری رو دور بزنم، چهار دست و پا شدم تا از زیرش رد بشم و همین هم کافی بود تا هری تیغ رو زمین بندازه و به جاش پام رو بگیره و با سرخوشی داد بزنه...
"اهااان...گرفتمتتتت!!!"
"عمراااا"
با خنده، دست و پا زدم و با پای دیگهام در نهایت بدجنسی بهش لگد زدم تا ولم کنه و بعد از اینکه آزاد شدم و خودم رو نجات دادم، با صدای بلندی گفتم....
"بس کن هرررری!!....برای مراسم دیر میرسیماااا!!!"
"مراسم ذرهای اهمیت ندارههههه!!...من باید انتقامم رو از تو بگیرم تاملینسوننننن!!"
YOU ARE READING
CONQUERED
FanfictionI changed that Monster, just for YOU..! ❌هشدار❌ ۱-فنفیک با فاصلهی زمانی نسبتا زیادی آپ میشود. ۲-این یک رمان طولانی است؛ اگه حوصلهی داستان طولانی ندارید، این فنفیک را شروع نکنید. ۳-این یک فنفیک "بیدیاسام" نیست اما دارای محتوایی است که ممکن است ب...